تورك مشاهير و مفاخير لر
AZƏRBAYCAN,QAŞQAE,TÜRKMƏN,XƏLƏC ،ƏFŞAR VƏ...
+0 به يه ن
یاییلیب : پنجشنبه 15 اردیبهشت 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : سياست و مدنيت | 0 باخيش لار

(ميرزا حسن رشديه ) به ياد بنيانگذار مدارس نوين در ايران
ميرزا حسن رشديه در محله چرنداب تبريز به دنيا آمد. پدرش حاج ميرزا مهدي تبريزي از روحانيون خوشنام تبريز و مادرش سارا، نوه صادق خان شقاقي بودند.ميرزا حسن را پس از رسيدن به سن رشد به مكتب خانه فرستادند. در همان ماه هاي نخست به سبب هوش و فراست بسيار، خليفه مكتب خانه شد. شيخ مكتب دار، بي سواد و خشن بود، بر شاگردان خود سخت مي گرفت و آنان را آزار مي داد. شاگردان در مكتب خانه مي خواندند:

چهارشنبه كنم فكري / پنجشنبه كنم شادي / جمعه مي كنم بازي

اي شنبه ناراضي /پاها فلك اندازي / چوب هاي آلبالو / پاهاي خون آلو

رشديه كه مي ديد هم شاگردان درس را ياد نمي گيرند و هم شيخ نمي تواند به آن ها بياموزد، به فكر افتاد تا خود به ياري نوآموزان برخيزد. پس هر روز صبح زودتر به مكتب خانه مي آمد و درس را به شاگردان ياد مي داد. در جست و جوي راه هاي نو براي آموزش كودكان ايراني، اين تجربه در آينده براي او بسيار سودمند افتاد.

رشديه پس از آموختن صرف و نحو و فقه و احكام و عربي و ادبيات، پيشنماز يكي از مسجدهاي تبريز شد. آن گاه تصميم گرفت براي ادامه آموزش به نجف برود، اما با خواندن مقاله اي در روزنامه اختر كه شمار ايرانيان با سواد را از هر 1000 نفر، يك نفر ذكر كرده بود، از سفر به نجف چشم پوشيده و به بيروت رفت. در سال 1298 ق./ 1259 ش. در دارالمعلمين آن شهر به فراگرفتن شيوه هاي نوآموزش پرداخت.



در سال 1300 ق./1261 ش. با هدف بنيان نهادن مدرسه به شيوه نو، بيروت را ترك كرد و به سرزمين عثماني رفت. از آموزشگاه هاي نو استانبول، پايتخت امپراطوري عثماني را براي جايگزين كردن آن به جاي روش كهنه آموزش در آموزشگاه هاي نو، ابداع كرد. سپس به ايروان رفت و در سال 1301 ق./1262 ش. نخستين مدرسه به سبك نو را براي كودكان مسلمان قفقاز بنياد نهاد و با شيوه الفباي صوتي خود آغاز به آموزش كرد. كتاب وطن ديلي (زبان وطن) را به تركي چاپ كرد و توانست با روش نو خود، در مدت كوتاهي به نوآموزان خواندن و نوشتن بياموزد. گفته اند كتاب وطن ديلي او تا سال 1917 – 1918 م. / 1296 – 1297ش. در همه مدرسه هاي مسلمانان قفقاز و تركستان كتاب اول ابتدايي بوده است . ناصرالدين شاه در سر راه بازگشت از سفر سوم خود به اروپا، در ايروان ماند و پس از بازديد از مدرسه رشديه، از او خواست براي بنيادگذاري مدرسه هايي به شيوه نو با او به ايران برود، اما كارشكني ها و دسيسه هاي درباريان، نه تنها شاه را از تصميم خود پشيمان كرد، نه تنها شاه را از تصميم خود پشيمان كرد، بلكه سبب شد تا مدرسه رشديه ايروان بسته شود.

پس از ورود شاه به تهران، با تلاش ميانجي گري برخي خيرانديشان و دانش دوستان، رشديه اجازه يافت به ايران بازگردد و در تبريز مدرسه اي باز كند . درسال هاي بين 1305 – 1306 ق./1266 – 1267 ش. نخستين مدرسه همگاني عمومي درمحله ششگلان تبريز باز كرد. كار اين مدرسه يك سال بيشتر به درازا نكشيد . به فتواي پيشنماز محل، مدرسه را بستند دانش آموزان را با چوب و چماق از مدرسه راندند و رشديه ناچار شد شبانه به مشهد بگريزد. شس از شش ماه دوباره به تبريز بازگشت و براي دومين بار مدرسه را محله بازار باز كرد، اما باز هم دشمنان دانش و نوآوري، بيكار ننشستند. سومين مدرسه در محله چرنداب تبريز نيز كار خود را آغاز كرد و بار ديگر با هجوم كهنه پرستان ويران شد.

رشديه مدرسه چهارم را در محله نوبر تبريز براي كودكان نيازمند و تهيدست بنيان نهاد. اين بار شمار شاگردان از هميشه بيشتر بود. مكتب داران از سرسختي رشديه به جان آمدند، نزد پدر رشديه رفتند و به او هشدار دادند براي نجات جان فرزندش رشديه را از ادامه كار باز دارد. باز هم رشديه به مشهد رفت. اما اندك زماني بعد به تبريز بازگشت و پنجمين مدرسه خود را در محله بازار تبريز راه انداخت. شمار فراوان دانش آموزان و استقبال پدران و مادران، اين بار كهنه پرستان و تاريك انديشان را بيش از هميشه خشمگين ساخت . مزدوران آنان به مدرسه ريختند و يكي از دانش آموزان را كشتند.

رشديه اين بار در مشهد مدرسه اي راه انداخت، اما پس از جند ماه مكتب داران سنت گراي مشهد، مدرسه را چپاول كردند و دست رشديه را شكستند. رشديه پس از درمان دوباره به تبريز بازگشت و مدرسه ششم را در ليلي آباد باز كرد. كار اين مدرسه با پشتيباني و همراهي مردم سه سال ادامه داشت. در اين مدرسه كلاسي نيز براي بزرگسالان باز شد كه در مدت 90 ساعت خواندن و نوشتن را به نوآموز مي آموخت. پايمردي و نوآوري رشديه روز به روز بر همراهي مردم با او مي آفزود تا آنكه شبي در تاريكي، با شليك گلوله كهنه پرستان زخمي شد. ديگر هيچ كس ياراي آن نداشت كه خانه خود را براي مدرسه به او واگذار كند.پس رشديه با فروش كشتزار خود، به اجازه علماي نجف، مسجد شيخ الاسلام تبريز را به مدرسه تبديل كرد. در كلاس ها ميز و نيمكت و تخته سياه گذاشت و در ميان كلاس ها، زماني براي تفريح شاگردان در نظر گرفت و چون صداي زنگ مدره به صداي ناقوس كليسا همسان بود و بهانه به دست مخالفان مي داد ناچار شد از زنگ زدن در مدرسه چشم پوشي كند. كودكان هنگام استراحت به جاي زنگ، اين شعر را كه خود رشديه سروده بود، مي خواندند:

الا اي غزالان دشت ذكاوت به بيرون رويد از براي سياحت

و براي بازگشت به كلاس مي خواندند:

هر آن كو پي علم و دانايي است بداند كه وقت صف آرايي است

اين مدرسه نيز با يورش تاريك انديشان بسته شد. درهاي آن را با بيل و كلنگ شكستند و با نارنجكي كه از باروت و زرنيخ ساخته شده بود، ساختمان مسجد را منفجر كردند. رشديه بر آن شد تا آرامش دوباره وضعيت تبريز، از ايران خارج شود و براي ديدار طالبوف به قفقاز و سپس به مصر رفت.

پس از آنكه ميرزا علي خان امين الدوله، به والي گري آذربايجان انتخاب شد، رشديه را به تبريز فراخواند و با ايمان به پشتكار و پايمردي و ميهن پرستي او دبستان بزرگي در محله ششگلان تبريز بنا نهاد. رشديه با پشتيباني و همراهي امين الدوله، كار خود را با خيال آسوده آغاز كرد. به 60 دانش آموز مدرسه كلاه و لباس يكسان پوشاند و به آموزش آنان پرداخت.

وقتي ميرزا علي خان امين الدوله به مقام صدارت عظماي ايران رسي، ميرزا حسن رشديه را نيز به تهران فراخواند. رشديه دوباره در مدرسه به كار مشغول شد. اما بركناري امين الدوله و روي كار آمدن امين السلطان، حقوق او را قطع كردند و پدران و مادران را از فرستادن فرزندان خود به مدرسه بازداشتند. رشديه براي در امان ماندن از دشمني مخالفان به قم رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند.

ميرزا حسن رشديه روزنامه هايي به نام مكتب و طهران منتشر كرد كه در آن ها مردم را به مبارزه با ناداني و خرافه و خودكامگي و استعمار فرا مي خواند، اما كار اين روزنامه ها هم به زودي، همانند ديگر روزنامه هاي آزاديخواه به تعطيلي كشيد.

از رشديه 27 جلد كتاب به جاي مانده است، كه كتاب بدايت التعليم، و نهايت التعليم، كفايت التعليم و صد درس از جمله كتاب هاي درسي اوست. در دانش دوستي او همين بس كه روزي در كلاس درس بي هوش شد، پزشك به بالينش آوردند و چون به هوش آمد، پزشك از او خواست به سبب بيماري از آموزش چشم بپوشد. رشديه در پاسخ گفت: چه سعادتي بالاتر از اينكه يك معلم در هنگام كار مقدس تدريس و در سر كلاس درس بميرد مرا در جايي به خاك بسپاريد كه هر روز شاگردان مدارس از روي گورم بگذرند و روحم شاد شود.

ميرزا حسن رشديه در 97 سالگي در قم درگذشت و روي دوش شاگردان مدرسه هاي قم در قرستان نو به خاك سپرده شد

روحش شاد يادش گرامي

یارپاق لار :


Powerd By : ARZUBLOG.COM Theme Designer : Blogskin.ir