تورك مشاهير و مفاخير لر
AZƏRBAYCAN,QAŞQAE,TÜRKMƏN,XƏLƏC ،ƏFŞAR VƏ...

آيت¬الله شريعتمداري و آذربايجان- علي سليماني


آذربايجان تنها سرزمين انقلابها و جنبش¬ها نيست، بلكه جايگاه دانشمندان بزرگي نيز بوده كه هزاران صاحب نظر در تمام رشته¬هاي علوم تقديم جامعه جهاني نموده است. يكي از اين مردان صاحب نام و متفكر حضرت آيت الله العظمي شريعتمداري مي باشند. كه در قرن حاضر يكي از نوابغ جامعه ديني دنياي اسلام هستند. نظريات فقهي وديني ايشان زبانزد حوزه¬هاي علميه ديني قم و نجف است و افكار و انديشه¬هاي او در آن حوزه¬ها اكنون هم تدريس مي شوند . در شهرقم علماي ديني آنها را در محبوسخانه¬هاي تنگ و تاريك خانه¬ها به صورت مخفيانه وغريبانه ، استادان به طلاب ديني درس

ميدهند. آقاي سيد كاظم شريعتمداري در تبريز چشم به جهان گشوده است و تحصيلات ديني خود را در همان شهر به پايان رسانيده، و در حوزه علميه طالبيه اين شهر مشغول درس وبحث مي شوند. به سرعت با توجه به استعداد بي¬سابقه¬اي كه داشته¬اند مدارج علمي را طي نموده و به درجه اجتهاد نايل مي گردند. با توجه به علم ودانش فراواني كه كسب كرده بودند، طلاب ديني فراواني جهت كسب علوم ديني به دورش جمع مي شوند. بعد از وفات مرحوم بروجردي در قم كه درعالم مرجعيت خلا بزرگي ايجاد ميشود، به تكليف و درخواست زياد علما ، مرجعيت ديني شعيان را قبول كرده و توسط ايشان اين خلا

ازميان برداشته مي شود. ايشان اولين كسي بوده¬اند كه نظام نوين آموزشي را در حوزه¬ها برقرار نموده و سنت روي زمين نشستن طلاب را در حوزه¬ها برچيده و ميز و نيمكت را به آن مركز مي آورند، كه با واكنش روحانيون متحجر روبرو ميگردد، اما با استقبال طلاب حوزه اين مقاومت شكسته ميشود.

در سال 1341 رژيم شاه آقاي روح الله خميني را در حوزه كه بر عليه انقلاب سفيد شاه سخنراني كرده و با اعطاي آزادي به زنان واصلاحات ارضي مخالفت كرده بودند، عوامل رژيم مي خواستند او را در دادگاههاي نظامي محاكمه كنند، آقاي شريعتمداري براي رهايي ايشان از دادگاه نظامي اعلاميه اي صادر كرده و مرجعيت ايشان را تاييد مي كنند. چون به موجب قانون اساسي مشروطيت مراجع ديني مصونيت قضايي داشته و محاكم دادگستري حق محاكمه آنها را نداشتند. با اين فتواي آقاي شريعتمداري رژيم شاه نتوانستند او را محاكمه كنند، و ناچار شدند، تبعيد نمايند.

در دوران مرجعيت خويش دهها مراكز فرهنگي داير كردند، از جمله دارلتبليغ اسلام قم كه يكي ازمراكز بسيار بزرگ اسلامي در ايران به شمار مي رفت. كه با تجهيزات الكترونيكي پيشرفته اي مجهز بود، و چاپخانه بزرگي را در تركيب خويش داشت.

آقاي شريعتمداري اولين مرجعي بودند، كه به طلاب توصيه مي كردند، ضمن فراگيري علوم ديني به علوم دانشگاهي نيز بپردازند، در حاليكه قبل ازايشان ملاها تحصيلات دانشگاهي را حرام مي دانستند و از آن ممانعت به عمل مي آوردند. به عنوان مثال ميرزا علي اكبر اردبيلي با دولت كه قصد ايجاد مدرسه در اردبيل را داشته شديدا مخالفت ميكند، و والي اردبيل ناچار مي شود، مدرسه را در نمين از توابع آن كه 30 كيلومتر با اردبيل فاصله داشت، تاسيس كنند. اهالي اردبيل ناچار مي شدند، بچه هاي خود را از مركز براي تحصيل به بخش به فرستند. در چنين محيطي ايشان به روحانيون

توصيه ميكنند، كه به فراگيري علوم جديد بپردازند، كه چه انقلاب بزرگي به شمار مي رود. با ابتكار ايشان طلاب براي اولين بار به فرا گيري زبان انگليسي مي پردازند ونمايندگاني به كشورهاي مختلفي اعزام ميكنند.

در سال 1356 كه نخستين شعله هاي انقلاب در تبريز پديدار ميشود، به واسطه بازار كه از ايشان كسب تكليف ميكنند و ايشان آن را تاييد ميكنند. بازار تبريز يكي از پايگاههاي آقاي شريعتمداري به حساب ميامد و اكنون هم همه بر آن اعتقاد دارند، اگر بازار تبريز از حوادث 29 بهمن 1356 حمايت نميكرد، حركت به آن بزرگي غير ممكن بود، حتي حوادث بعدي نيز اين حقيقت را ثابت كرد. اگر نظر آقاي شريعتمداري توسط بازاريان تامين نمي شد، بازاريان از اين حركت حمايت نمي كردند. عده اي از انها اكنون هم بر اين امر تاكيد دارند كه دستورات لازم براي شركت در ان حركت از طرف اقاي

شريعتمداري صادر شده است.

با پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357 دوره نويني در حيات اين مرجع تقليد شعيان آغاز شده و اولين جبهه بنديهاي سياسي نيز پديدار مي¬گردد و احزاب مختلفي به فعاليت مي¬پردازند. در اين بحبوحه دو حزب نو تاسيس و درست درمقابل همديگر قرار مي¬گيرند. يكي به طرفداري از آقاي خميني بنام حزب جمهوري اسلامي و ديگري به طرفداري اقاي شريعتمداري بنام حزب خلق مسلمان بود. طرفداران حزب خلق مسلمان عمدتا تورك زبانها بخصوص اهالي آذربايجان بودند، كه در كليه نقاط ايران پراكنده و شديدا علاقمند به آيت الله شريعتمداري بودند. طرفداران حزب جمهوري اسلامي كساني بودند ،

كه عشق قدرت وحاكميت در اذهانشان شعله ور بود. چون اغلب اعضاي آن حزب و موسسان آن در حاكميت داراي سمتهاي بزرگي بودند ونسبت به پايگاه مردمي حزب خلق مسلمان حسادت مي ورزيدند. اگراين حزب با آن پايگاه مردمي در صحنه سياسي ايران ماندگار مي شد ، براي آنها مشكلاتي ايجاد ميكرد واز آن گذشته اين حزب با اينكه ظاهري مذهبي داشت،اما ماهيتا يك تشكل ملي بود، كه آن را ملي گراياني تشكيل داده بودند كه نه رهبري آن ونه بدنه نسبت به اين امر ادعايي داشته باشند. اما روند حزب كاملا ملي و ناسيوناليزم تند آذربايجاني بود كه مبناي تشكيل آن نيز بر اين اساس بود. اگر

از هواداران حزب پرسيده مي شد ، كه چرا عضو حزب خلق مسلمان مي شويد، بلا فاصله مي گفتند بخاطر آقاي شريعتمداري كه آذربايجاني است. در حقيقت اين حزب با محوريت ملي نسبت به شخصيت آيت الله شريعتمداري شكل گرفته بود، كه نمي توانست در كساني كه با عشق حاكميت وقدرت به سر ميبردند، ايجاد نگرانيهايي نكند. اين حزب نه تنها در آذربايجان براي آنها ايجاد مشكل مينمود، حتي در شهرهايي مانند تهران و قم هم كه اكثريت قريب به اتفاق آنها را آذربايجانيها تشكيل ميدادند، آنها را با موانع مواجه مي ساخت. اين امر حاكميت حزب جمهوري اسلامي را بر ايران واقعا غير ممكن مي

ساخت. اگر جو دموكراتيكي بوجود مي¬امد، بطور حتم قدرت به حزب خلق مسلمان منتقل ميشد و تبليغات شديدي بر عليه شخص آقاي شريعتمداري (كه محوريت حزب خلق مسلمان با نام ايشان بود) انجام مي گرفت.

اين دوران مصادف بود با تنظيم پيش نويس قانون اساسي كه توسط هئيت منتخب آقاي خميني تدوين ميشد. اقاي شريعتمداري به پيش نويس قانون اساسي منتقد بوده واعتقاد داشتند كه دين را نبايد وارد سياست كرد، به موجب اين امر دين بايد نسبت به جامعه و حكومت نقش نظارت و ارشادي داشته باشد، نه حكومت كند، چون هر گونه عملكرد نامطلوبي ، دين را ميتواند خدشه داركند و بنابراين روحانيت نبايد در سياست دخالت كنند. ابراز اين عقيده از سوي آقاي شريعتمداري غوغايي به پا كرد و دست آويزي براي مخالفين شد، تا پايگاه قدرتمند ايشان را در هم بكوبند، شيفتگان قدرت كه موقعيت

خود را با پايگاه مردمي ايشان در تزلزل مي ديدند، با انواع دسيسه¬ها كه گويا آقاي شريعتمداري طرفدارآمريكاست و رژيم شاهنشاهي را ميخواهد وهزاران تهمت و افتراهاي ديگر، عوامل قدرت در حاكميت جمهوري به اصطلاح اسلامي به ايشان زدند. گروههاي چپ نيز هماهنگ و همسو با قدرتمداران به تبليغات گسترده اي پرداختتند و حزب توده وسازمان چريكهاي فدايي خلق دراين امر بيش از ديگران فعال بودند. طبق اطلاعاتي كه ازاعضاي بريده حزب توده و سازمان فدائيان اظهار ميشود مرحوم كيانوري دبير اول حزب توده ايران بطور مرتب با مسئولين جمهوري اسلامي ايران ديدارمي كردند

و اين ديدارها بيشتر با آقاي رفسنجاني انجام مي گرفت. اسنادي كه نشريه كار برعليه آقايان مهندس بازرگان و آيت الله شريعنمداري منتشر كردند توسط آقاي كيانوري از هاشمي رفسنجاني گرفته شده بود، وبوسيله ايشان به آقاي فرخ نگهدار داده شده ودر نشريه كارمنتشر ميشود. يعني حاكميت براي كوبيدن آقاي شريعتمداري و ديگران حتي آنهايي را هم كه قبول ندارند به كار مي گيرند. سازمان فداييان در سطح گسترده اي نشريه كار را كه گويا آقاي شريعتمداري را افشا كرده ، پخش مي كنند. البته اين باصطلاح افشاگري اكنون كه آدم ملاحظه ميكند، چيز قابل توجهي هم نبوده، اما با

توجه به جو التهابي آن زمان كه درك سياسي جامعه تحت تاثير انقلاب بود، ورشد شعور سياسي به اين مرحله نرسيده بود، تاثيراتي را مخصوصا در قشر جوان گذاشت. در حاليكه تندتر از آن نوشته ها را كه با آب وتاب در نشريه كار منتشرشده بود، خود آقاي خميني بيان كرده بودند. گويا آقاي شريعتمداري گفته اند شاه بايد سلطنت كند نه حكومت. آيا اين حرف بدتر از آن است كه مخالفت آقاي خميني با انقلاب سفيد بر سر آزادي زنان و اصلاحات ارضي بوده است ؟ از ان گذشته نوارهايي كه از آقاي خميني در دست موجود است، هميشه از شاه گلايه كرده كه اعلحضرت بايد فلان كارو فلان كنند. با

توجه به اينكه موضوع بحث ما اين نيست نميخواهيم بيشتر روي آن تاكيد كنم . بعد از اين زمينه سازيهاي عوامل رژيم ، پاسداران كميته به خانه آقاي شريعتمداري در قم حمله ميكنند و يكي از محافظان كشته و بيت شان مورد بدترين اهانتها قرار ميگيرد. اهالي تبريزنيز درمقابل اين عمل با طيف گسترده اي به شهر قم آمده به حمايت از ايشان و به پاسداري از بيت ميپردازند. دامنه تبليغات حكومتي بر عليه آقاي شريعتمداري و حزب خلق مسلمان به تمام ارگانهاي دولتي كشيده شده وبسيج ميشوند. در نهايت پاسدارن فارس اعزامي از تهران واصفهان تحت فرماندهي رضا سيف الهي و سيد حسين

موسوي تبريزي حاكم شرع دادگاه انقلاب تبريز به مقر حزب خلق مسلمان يورش برده و با سلاحهاي سبك وسنگين مردم تبريز را مورد قتل وعام قرار مي دهند و سران حزب را در اولين شب دستگيري توسط آقاي سيد حسين موسوي تبريزي حكم اعدام صادر شده و همگي تيرباران ميشوند. رضا سيف الهي در خاطرات آقاي رفسنجاني به آن اشاره كرده¬اند ، حتي بعد از اين قتل وعام¬ها آقاي موسوي تبريزي نيز دادستان كل كشورمي شوند. گروه زيادي ازياران آقاي شريعتمداري به زندانهاي طويل المدت محكوم ميشوند. از جمله آقايان سيد صفوي كه از روحانيان مبارزي بودند كه به خاطر سخنرانيهايشان

سرشناس بودند و خطيبي مردي فاضل ومهربان كه تا دم مرگ يك پايش در زندان بود و ميرزا بايرام كه در سال 1360 در زندان تبريز براي زندانيان سخنراني كرده و ازعملكرد خود پشيمان شد وبه پاس اين توبه در زندان به كار حمل آشغال زندان منصوب گرديد. من با هر سه در زندان آشنا شدم و با آقايان صفوي و خطيبي بعد از زندان نيز روابطي داشتيم كه گويا هر دو فوت كرده اند.

ديدگاههاي آقاي شريعتمداري چه در مسايل ديني و چه در امور اجتماعي واقعا در خور توجه است. متاسفانه در آن جو التهابي انقلاب مورد توجه قرار داده نشده واز طرف روشنفكران جامعه آن روزي نيزمورد تحليل و تجزيه قرار نگرفت. او يكي از پويندگان واقعي مرجع بزرگ شعيه آقاي بروجردي بودند بطوريكه از ايشان نقل ميكنند روزي عده اي به حضور ايشان ميرسند و ميگويند آقا ما معتقد به يك حكومت اسلامي هستيم اما دوستان ما ميگويند كه آقاي بروجردي مخالف هستند ايشان ميگويند بلي درست گفته اند من با حكومت روحانيون مخالفم، اگرروحانيون به حكومت برسند ، با دين به جنگ

ملت ميروند اما شاه با توپ تفنگ با ملت به جنگ ميپردازد.

اقاي شريعتمداري هم يكي از كساني هستند كه در عصر حاضر تز معروف جدايي دين از سياست را مطرح و تمام هستي خويش را قرباني آن كردند و همين افكار مترقي ايشان موجب شده بود كه رژيم به شدت از آن وحشت كند، بطوري كه در پشت سر خود نيز ملت آذربايجان را به عنوان حامي داشت.

آن مرد بزرگوار به ملت خود وفادار ماند با اينكه نزديك به 50 سال در قم زندگي كردند اما زبان رسمي خانوادگي ايشان همانطور تركي مانده بود و اغلب دوستان به طنز ميگفتند در ايران دو جا زبان رسمي توركي مي باشد يكي در زندانها وديگري حوزه علميه قم بود، رواج زبان تركي در حوزه از بركات وجود اقاي شريعتمداري بود .

بعد از مدتي با دسيسه هاي مختلف وزارت اطلاعات آقاي شريعتمداري را در خانه خود محبوس كرده و كليه ارتباطات او را با مردم و طرفدارانش قطع كردند و وزير اطلاعات وقت شخصا از هر گونه شكنجه به او دريغ نكردند . آقاي خميني نيز اين جنايتها را در حق او ديده وظاهرا سكوت كرده و هيچ واكنشي نشان ندادند . گويا مرحوم منتظري به آقاي خميني وساطت مي كنند كه مورد قبول واقع نمي شود و پاداش تاييد مرجعيت خود را توسط آقاي شريعتمداري چنين پاسخ مي دهند و تا آخر عمرايشان درحصرخانگي قرار ميگيرند.

در چهاردهم فروردين 1365 در بيمارستاني در تهران در گذشتند، حتي ازتشيع جنازه ايشان هم ممانعت كرده و اجازه اقامه نماز ميت نيز داده نشد. و وزارت اطلاعات رژيم خود اقدام به دفن وكفن كردند بدون اينكه به كسي اجازه حضور داده باشند.

یارپاق لار :


Powerd By : ARZUBLOG.COM Theme Designer : Blogskin.ir