تورك مشاهير و مفاخير لر
AZƏRBAYCAN,QAŞQAE,TÜRKMƏN,XƏLƏC ،ƏFŞAR VƏ...

وقتي از محمد بهمن بيگي صحبت مي شود، قشقايي ها به دو دسته مخالف و موافق تقسيم مي شوند. در واقع علت اين موافقت و مخالفت هم به دليل وجود دو نوع جهانبيني متفاوت در ميان توركان قشقايي مي باشد. عده اي براي زبان توركي قشقايي به عنوان محوري ترين عنصر هويتي قشقايي ها نقشي بي بديل قائلند و از همين روي با برنامه ها و افكار آقاي بهمن بيگي كه دشمني عرياني با اين زبان داشته ، موافق نيستند. عده اي ديگر اما ارزش چنداني براي زبان توركي قشقايي قائل نيستند و آنرا از عناصر فرعي فرهنگي مي شمارند.لذا براي اين عده دكتر و مهندس شدن به هر قيمتي مهم تر از حفظ هويت فرهنگي مي باشد. به همين دليل آقاي بهمن بيگي و كارهايش را مي ستايند و او را شايسته دريافت لوح از يونسكو مي پندارند.

نقد ذيل برگرفته از سايت حيدربابا مي باشد.نكته جالب در اين نقد اشاره به درخواست جلال آل احمد از بهمن بيگي براي بازديد از مدارس عشايري آنزمان بوده است.بهمن بيگي با اين درخواست مخالفت مي كند چون نمي خواست پروژه استحاله فرهنگي كه در ميان توركان قشقايي براه انداخته بود توسط يك نويسنده تيزبين مانند آل احمد فاش شود.

(نقد و نظري بر زندگي محمد بهمن بيگي)

محمد بهمن بيگي انسان زحمتكش و معروفي است كه در طول سال هاي حاكميت پهلوي ها(پدر و پسر) خود و ايل و قبيله اش هم دچار زيان ها و آسيب هاي خانمانسوزي شده اند و هم مستفيض از منافع و مزاياي فراوان. او يك تنه با بروكراسي سانتراليست پايتخت مبارزه كرد تا توانست ابتدائاً «دايره ي آموزش عشاير فارس» و سپس «اداره ي كل آموزش عشاير كشور» را تأسيس نمايد. اداره اي كه در طول سال هاي متمادي توانست نيم ميليون نفر از عشاير را باسواد كند. امّا با همه ي اين تفاسير در مورد محمدبهمن بيگي اين خانزاده ي ترك زبان قشقايي كه در حياتي ترين مقطع تاريخي دوران رضاخان و محمدرضا شاه تأثيرگذار بوده است. سخناني گونه گون مي توان گفت كه فهرست وار ذيلاً براي اطلاع خوانندگان عزيز و جهت دريافت نقد و نظرهاي ايشان ارائه مي گردد.

1. محمدبهمن بيگي به علّت تبعيد پدرش به تهران در زمان رضاخان، در جريان تخته قاپو كردن عشاير وقتي ده ساله بود به شهر آمد. گويي سياست تخته قاپو كردن به لحاظ فرهنگي خوب جواب داده بود چون فرزند اصيل ايل با تبعيّت غريزي از «منطق سوردل» به چيزي پناه برده بود كه دلخواه حاكمان آن دوره بود.

2. محمدبهمن بيگي كار بزرگي كرد اما ناخودآگاه مأمور به امري بود كه اتفاقاً بهترين راه براي تخته قاپوي فرهنگي ايلات عصيانگر آن زمان تلقي مي شد. تفاوت هاي فرهنگي ايلات عشاير جنوب با همديگر و تفاوت عميق جهان بيني آن ها با حاكميت مركزي بايد به شيوه اي از ميان مي رفت تا آن ها تابع ديكته هاي سانتراليست ها مي شدند،‌ البته بايد اين كار از طريق يك نابغه ي بومي صورت مي گرفت كه گرفت.

3. سواد آموزي محمدبهمن بيگي در حقيقت رسميّت دادن به يكسان سازي زباني- فرهنگي بود كه اگر چه نمي توان در نيّت ظاهري او خدشه اي وارد كرد امّا نتيجه ي آن عمل مقدّس چيزي شد كه هرگز نمي توان براي صاحب عمل جايزه هاي فرهنگي مثلا از يونسكو در خواست كرد.

4. محمدبهمن بيگي با اصالتي كه داشت چرا از حكومت مركزي درخواست نكرد كه به زبان مادري عشاير مدارس داير گردد تا حداقل پروسه ي فارسي سازي عشاير اصيل قشقايي به دست او استارت نخورد.

5. محمدبهمن بيگي در مأموريت خود از«اصل چهار ترومن» حداكثر استفاده را برد. خود مي نويسد: «دست من به سوي مؤسسه هاي گوناگون دراز بود ولي كمك ها ناچيز بود. از شركت با عظمت نفت فقط چهار چادر مستعمل دريافت كردم» سرانجام هيأت عمليات اقتصادي آمريكا درايران كه به اصل چهار [ترومن] معروف بود به داد مدارس عشاير رسيد. (روزنامه ي شرق 15/9/84 ش 643)

6. محمدبهمن بيگي وقتي يك كنگره ي بزرگ فرهنگي در شيراز برگزار مي شد به پيش آن ها رفت يعني كلّه گنده هاي فرهنگي. آن ها را به ميان ايل برد. پيشرفت حيرت انگيز بچه هاي دبستان[شما بخوانيد فارسي خواندن،‌ فارسي نوشتن و فارس شدن كودكان اصيل عشاير قشقايي] اشك به چشم مديران فرهنگي آورد. (شرق 15/9/84 ش 643) اساتيد مجرب تعليم و تربيت پايتخت نشين وقتي مي ديدند كه بهمن بيگي چگونه بدون تفنگ و فشنگ توانسته است حيات مادي و معنوي عشاير را فتح كند و آن ها را با زبان،‌ فرهنگ و گفتمان مركز آشتي دهد و در حقيقت آماده ي استحاله نمايد؛ خب معلوم است كه اشك شوق خواهند ريخت و بر ريش رضاخان خواهند خنديد كه بلد نبود چگونه عشاير را تخته قاپو كند؛ اگر چه وجود با بركت بهمن بيگي نتيجه ي تخته قاپو كردن اجباري رضا خان مي باشد.

7. «امروز شيوه ي زندگي ايل و سنت هاي آن به صورت خاطرات نوستالژيك در ضمير شاگردان بهمن بيگي به حيات خود ادامه مي دهد. امّا آن ها به زندگي در شهر خو گرفته اند و ديگر امكان بازگشت به آن شيوه ي زندگي را ندارد» [شما بخوانيد بازگشت به آن شيوه ي زندگي و زبان و فرهنگ تركي قشقايي] (شرق 15/9/84-ش 643).

8. كوچندگان به شهر و تربيت يافتگان آموزش و پرورش از نوع محمدبهمن بيگي كاري كرده است كه به قول شيرزاد عبداللهي«يادگار آن دوره ي باشكوه نام هاي نامتعارف خانوادگي و گويشي است كه نسل جديدي كه در شهر به دنيا آمده است به سختي پذيراي آن است» (شرق همان).

9. محمدبهمن بيگي وقتي با آل احمد نويسنده ي شهير و نكته بين ديدار مي كند حساسيّت و شكاكيّت آل احمد را به خود حسّ مي كند و در مقابل درخواست ديدار آل احمد از مدارس عشاير به او جواب رد ميدهد و مي گويد: « ترجيح مي دهم جاي شما يكي از مديران سازمان برنامه و يا يكي از ژنرال هاي چند ستاره را به ايل ببرم و كارم را نشان دهم» درست است اگر آل احمد حسّاس و نكته بين به ميان ايل مي رفت و جريان استحاله ي عشاير ترك زبان را مشاهده مي كرد حتما افشاگري مي كرد چون آل احمد نسبت به اين قضيّه حساس بود چنانچه در كتاب«در خدمت و خيانت روشنفكران» افشاگري هاي در اين مورد كرده بود و آقاي مديركل آموزش و پرورش عشايري در سيستم سلطه هرگز اجازه نمي هد نويسنده ي منتقد و غيردولتي وارد حوزه ي مأموريت حسّاس و حياتي او گردد.


یارپاق لار :


Powerd By : ARZUBLOG.COM Theme Designer : Blogskin.ir