تورك مشاهير و مفاخير لر
AZƏRBAYCAN,QAŞQAE,TÜRKMƏN,XƏLƏC ،ƏFŞAR VƏ...
+0 به يه ن
یاییلیب : چهارشنبه 31 فروردین 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : علمي،فرهنگي،تاريخي | 0 باخيش لار
محمد بن عبد الصبور خوئي تبريزي معروف به؛ حكيم قوبولي

نويسنده: سلطان القرائي، جعفر



محمد بن عبد الصبور خوئي تبريزي معروف به؛ حكيم قوبولي در خوي متولد شده بود و در تبريز اقامت داشت، درعلم طب ماهر و يكي از بزرگان اطبّاي عصر خود در ايران بود. از علوم دينيّه و فنون ادبيّه بهره وافي داشت، مردي كار كرده و عالم پر مايه بود، اوقاتي كه در اصفهان به تحصيل اشتغال داشت، گرفتار مرض هائل شقاقلو گرديده، پايش را بريدند. ابتدا در رشته علوم دينيّه كار مي*كرد، مي*خواست در زمره عالمان دين باشد، وقوع اين حادثه، وضع كارش را عوض كرد، به تحصيل علم طب تمايل يافت و با سعي فراوان به كسب فنون طبّيّه پرداخت تا طبيب معروف زمان خود گرديد. پايش كه بريده شد به جاي آن، پاي چوبين كه روي آن را با چرم پوشيده و به صورت چكمه آورده بودند، نهادند، به سختي و به مددكاري آن پاي چوبين تردد مي كرد، بعدها كه شهرت يافت و به حلقه اطبّاي بزرگ درآمد به حكيم قوبولّي معروف شد و قوبول عبارت از همان نوع پاي چوبين است و موجب شهرت همين. 

محسن ميرزا ميرآخور فرزند عبداللّه ميرزا پسر فتحعلي شاه قاجار در منشآت خود آنجا كه از درد پاي خويش شكايت مي كند مي*نويسد:

»...پاي لنگ است و حوصله تنگ، خيالات پريشان چون خيالات صاحب چرس و بنگ، با اين همه عجب از دوست و دشمن، مرد و زن، پير و جوان، سياه و سفيد، كنيز و غلام، خرد و بزرگ، تاجيك و ترك، عارف و عامي، مكّي و شاهي، هاشمي يا هشامي، مرض را از تمام تمارض فرق نمي كنند يقين دارند كه من در باغ عباس‏آباد با خاطري شاد به زير نارون و سرو آزاد با پاي لنگ به آهنگ: (جائي كه سرو بوستان با پاي چوبين مي چمد) با ملامحمّد قبلّي رقص لكزي مي كنم يا با شيخ نجفقلي چوله و حسين خان نظام الدوله دستمال به دست گرفته چوبي مي كشم...«.اين تلميح مليح محسن ميرزا كه معاصر و شايد مصاحب و معاشر ملامحمد است دلالت صريح دارد كه ملامحمد با پاي چوبين كه قوبول باشد، حركت مي كرده و پاي صحيح و سالم نداشته است.

دكتر سيد محمد خان پزشك معروف عصر ما كه با خاندان حكيم قوبولّي خويشي و پيوستگي دارد از مرحوم ميرزا جبار خان ارفع الحكما پسر ميرزا علي اشرف پسر ملامحمّد حكيم قوبولّي روايت كرد كه او مي*گفت: »پاي جدّ مرا به علت شقاقلوس بريده بودند با قوبول يعني با پاي چوبين رفت و آمد مي*نمود، آن است كه در ميان مردم معروف به حكيم قوبولّي شده بود«.

من هم كساني را در تبريز ديدم كه همين حال را داشتند و با پاي چوبين در كوچه و بازار تردد مي نمودند و مردم آنها را با وصف قوبولّي توصيف مي*كردند و چنانكه پيش از اين گفته شد مراد از قوبول پاي چوبين است كه روي آن را با چرم پوشيده، به صورت چكمه مي*آورند.

قوبول بضمّ اول و ثالث و سكون لام در آخر و واو حاكي از ضمه ماقبل، تركي است، در تبريز به همان معني و به معني تيركش و غلاف اسلحه كمري دوره قديم و ظرف باروت و همچنين به ظروف لوازم و اسباب تنباكو كشي كه از چوب ساخته و روي آنرا با چرم مي*پوشند، اطلاق مي*شود و معني ظريف علي الاطلاق در تمام مصاديق اين لغت مندرج است. در تركي عثماني»قوبور« و در چغتائي »قوپور« خوانند(1) و شايد اصل »قوبول« نيز »قوبور« بوده و با اضافه »لي« به آخر آن را به لام تبديل كرده به ادغام »قوبولي« خوانده‏اند. در تركي در بعضي موارد، را و لام جا عض مي كنند.لفظ »لي« در مورد بحث افاده مالكيّت مي كند.

ميرزا محمد علي خان تربيت در دانشمندان آذربايجان زير عنوان »حكيم قبلّي« مي نويسد كه: »...بدين عنوان (يعني عنوان قوبولّي) بدان جهت شهرت يافته است كه هميشه با قبل و منقل حركت مي كرده و عشق زيادي به غليان داشته است...«.

ميرزا محمدعلي مدرس خياباني رحمه‏اللّه نيز زير عنوان »حكيم قبلّي مولانا محمد« مي نويسد كه: »...از آن رو كه به قليان عشق مفرطي داشته و هر جا كه رفتي اسباب چاي و قهوه و قليان را كه در آن زمان متعارف و در اصطلاح آذربايجاني ها به قبل (با دو ضمه) منقل معروف بود به همراه خود بردي، به همين عنوان قبلّي(با دو ضمه و تشديد لام) شهرت يافته...«.

مرحوم تربيت مرجع نشان نمي دهد و معلوم نيست كه او اين مطلب را از كجا و از كدام مأخذ روايت مي*كند. 

مرحوم مدرس خياباني به اطلاعات خارجي محول مي كند و كاري با صحّت و سقم آن ندارد. در هر حال به موضوعات استحسانيه و مجعولات تاريخيّه اشبه است و ما حقيقت مطلب را از قول نوه صاحب ترجمه نقل و با نوشته مرحوم محسن ميرزا ميرآخور مؤكّد ساختيم و اهل البيت ادري بما فيه.

صاحب المآثر و الآثار (2 ) شرح حال مختصري از او آورده مي گويد: »ملامحمد قبلّي حكيم باشي حضور مبارك بود (يعني ناصرالدين شاه قاجار) و در علم تشريح كتابي مشروح نوشته و مطبوع افتاده (3 )«. سال تولد و وفات وي معلوم نشد، دوره سلطنت فتحعلي شاه قاجار و محمد شاه را به پايان رسانده و پاره‏اي از ايام سلطنت ناصر الدين شاه را درك كرده است. از تأليفات وي كه تا امروز به نظر نگارنده رسيده، رساله »تعليم نامه« است در عمل آبله‏كوبي كه متن فارسي آن با انشاي او است. اين رساله به امر نايب السلطنه عبّاس ميرزا در غره شوال سال 124به زبان فارسي انشا و در سال 1245 به سعي و اهتمام علي پسر حاجي محمد حسين تبريزي معروف به امين الشرع در 56 صفحه با حروف سربي در تبريز به طبع رسيده است. عنوان رساله به نام فتحعليشاه قاجار است، در ديباچه پس از مدح نايب السلطنه عباس ميرزا در كيفيت ايجاد و اختراع آبله‏كوبي با مايه آبله‏گاوي و سبب وصول اين اختراع جديد از مملكت انگليس به ايران بحث مي كند و در باب اهتمام و اصرار نايب السلطنه به تعميم آبله‏كوبي كه چگونه براي رفع وحشت مردم و تشويق و جلب رغبت آنها ابتدا در اولاد خود و امير زادگان، اين عمل جديد را بهر برده و بعد به وسيله حاجي بابا در اطفال رعايا و توده مردم اجرا نموده است به تفصيل سخن مي*گويد. اجمالا فوايد تاريخي دارد و حاوي مطالب سودمند است و با وجود اختصار از نظر تاريخ درخور دقّت.

ديگر كتاب مفصل و مبسوطي است در علم تشريح و فوايد طبّيّه موسوم به»انوار ناصريه« و آن روي سه كتاب وضع شده با اين ترتيب:

كتاب اول ـ در تشريح و مصوّر و اشكال تشريحيّه.

كتاب دوم ـ بحث در امور طبيعيّه طب جديد.

كتاب سوم ـ بحث در معالجات.

مؤلف اين كتاب را در ايّام سلطنت ناصر الدين شاه قاجار تأليف نموده است و آن را در سال 1272 به دستور ناصر الدين شاه به طبع رسانيده‏اند. مصور با تصاوير و نقوش تشريحيّه و با چاپ سنگي است. در پشت ورق اول نام مؤلف را با عنوان: »ميرزا محمد حكيم باشي كل حكماي ايرا« آورده‏اند و فضايل علمي او را بسيار ستوده‏اند و هم در آن صفحه كتاب را به نام »تشريح البشر و توضيح الصور« خوانده‏انمرحوم تربيت در دانشمندان آذربايجان اين سه كتاب را نيز در ضمن تأليفات وي آورده و بحث موجزي در معرفي آنها نموده است:

1ـ خلاصه عباسي به نام نايب السلطنه عباس ميرزا.

2ـ مجمع الحكمتين به نام محمد شاه قاجار.

3ـ ترجمه قصيدة بانت سعاد به فارسي و در مقابل هر بيتي از آن يك رباعي.

در نقشه‏اي كه به سال 1297 هجري قمري براي شهر تبريز ترسيم در مطبعه كربلائي اسد آقا باسمه‏چي در تبريز چاپ گرديده است در ضمن اسامي بعضي ابنيه و عمارات محلّه امير خيز، كاروانسرائي به نام »كاروانسراي حكيم قوبولّي« معرفي مي شود كه علي الظاهر از مآثر اين حكيم ت.

دكتر سيد محمدخان مي گويد كه: او را پسري بود به نام ميرزا علي اشرف، او نيز طبيب بود، شهرت و وجاهت پدر در كارش تأثير بزرگ داشت. ميرزا علي اشرف 5 پسر داشت:

1ـ معاون نظام هدايت (متوفي در 1311 شمسي)، به مشاغل ديواني مي*پرداخت، در يكي از دواير دولتي كار مي*كرد.

2ـ ميرزا خليل خان ملقّب به مشاور السلطان(متوفي در 1316 شمسي)، وقتي در تبريز كارگزار بود.

3ـ ميرزا جليل خان ملقّب به ناصر الحكما (متوفي در 1307 شمسي)، طبيب معروف بود.

4ـ ميرزا جبار خان ملقّب به ناصر الحكما (متوفي در 1327 شمسي) طبيب معروف و از شاگردان طب دار الفنون تبريز بود به طهران نيز رفته و افتخار شاگردي دكتر محمدخان كفري كرمانشاهي را هم داشت.

5ـ ميرزا غفّارخان ملقّب به شهاب لشكر (متوفي در 1322 هجري قمري)، در دربار شعاع السلطنه به سر مي برد.

فعلا جمع كثيري از نواده‏هاي مرحوم قوبولّي در تبريز ساكن و از آنان‏اند آقايان نصرت‏اللّه‏خان شهاب لشكر و فتحعلي‏خان جوانبخت و منصورخان پاورقي:

(1) ـ لغت چغتائي و تركي عثماني، تأليف شيخ عثمان بخاري، رسملي قاموس عثماني و الدراري اللامعات ديده شودـ

(2) ـ اين كتاب در سال 1306 تأليف شده است.

(3)ـ گويا مراد »انوار ناصريه« است.

برگرفته از: مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني تبريز »بهار 1351 ـ شماره 101.صفا
یارپاق لار :


Powerd By : ARZUBLOG.COM Theme Designer : Blogskin.ir