آنا تومروس بانوي آذربايجاني جان كوروش را ميگيرد...........
«وقتي كوروش ملت بابل را مطيع كرد، در فكر شد كه قوم ماساژت را نيز مطيع كند…عواملي كه كوروش را به اين جنگ تشويق و تحريص ميكرد، متعدد و در عين حال قانعكننده بود. چه اولا كوروش از حيث نژاد و اصالت خود را مافوق بشر عادي تصور ميكرد و ثانيا در تمام جنگهاي خود با موفقيت و پيروزي روبرو شده بود…در آن زمان زني كه توميريس نام داشت، بعد از فوت شوهرش بر قوم ماساژت سلطنت ميكرد. كوروش اظهار تمايل كرد كه او را به زني براي خود بگيرد و كسي به اين قصد نزد او فرستاد تا از جانب او تقاضاي ازدواج كند. ولي توميريس دانست كه آنچه كوروش ميطلبد كشور ماساژت هاست، نه شخص او. پس او كوروش را از آمدن به سوي خود منع كرد(…) و نيز كسي به نزد او فرستاد و چنين پيغام داد: “اي پادشاه مادها(…)از اين كار دست بكش، بر اتباع خود سلطنت كن و بگذار ما نيز بر اتباع خود سلطنت كنيم. ترديدي نيست كه تو حاضر به قبول اندرزهاي من نيستي و هر چيز ديگر بيش از دعوت به صلح بر تو خوشآيند است. در اينصورت چنانچه واقعا آرزو داري با ماساژتها دست و پنجه نرم كني، زحمت افكندن پل بر روي رود بر خود هموار مكن. ما حاضريم به فاصله سه روز راه از اين رود به داخل كشور خود عقبنشيني كنيم تا تو بتواني قدم بر خاك ما گذاري(۱) و اگر ترجيح ميدهي با ما در خاك خودت روبرو شو، آنچه پيشنهاد كردم تو خود انجام ده.” كوروش سران پارس را گرد آورد و با آنها به مشورت پرداخت عموم پارس ها به اتفاق عقيده داشتند كه كوروش بايد با توميريس و همراهانش در داخل سرزمين خود روبرو شود.»
آرديني اوخو
ربيعه قدير (زاده ۱۹۴۸) فعال حقوق بشر اويغوري است كه در جهت حقوق اقليت اويغور در كشور جمهوري خلق چين بويژه در منطقه خودمختار سينكيانگ فعاليت ميكند. بعداز متاركه و طلاق از شوهر اول خود در سن ۲۷ سالگي با شش بچه مستقلاً تجارت خود را در كسب وكار پارچه و نساجي توسعه داد و چندي بعد دو باب مغازه را در شهر ارومچي تصاحب نمود ومعرف به زن ميليونر گرديد.درسال ۱۹۷۸ با مجاهد سابق اويغوري بنام سيديك روزي (صديق) و صاحب سه بچه از او شدو دو بچه ديگر را هم به فرزندي گرفت.
سياست
اودرسال ۱۹۹۲ رئيس اتاق بارزگاني شين جيانگ و عضو كنگره ملي خلق گرديد.واندكي بعد حامي حقوق زنان شد درسال ۱۹۹۵ بعنوان عضو فعال نمايندگان دولت چين كنفرانس جهاني زن در سازمان ملل متحد سخنراني وشركت نمود. درسال ۱۹۹۷ در يك سخنراني كنگره خلق چين خانم قدير ازسياست دولت چين دراستان شين جيانگ بشدت انتقاد نمود. بنابراين، مدت كوتاهي بعد از آن، از نمايندگي كنگره خلق اخراج و از تمامي مناصب دولتي محروم شد. همچنين درسال ۱۹۹۷ « جنبش هزار مادر» را براي ارتقاء حقوق زنان وبهبود وضعيت اقتصادي زنان محلي تاسيس نمود.[۱]
زندان
در آگوست ۱۹۹۹ دولت چين او را كه ميخواست بانماينده و بازرس كنگره آمريكا ديداركند دستگير نمود و بدليل عدم محكوم نكردن اظهارات شوهرتبعيدي خود وشهادت بر كشتار مردم درشهر قولجا (گولجا) درسال ۱۹۹۷ به اتهام افشاي اطلاعات محرمانه به ۸ سال زندان محكوم نمود.(اين اطلاعات همچنين مواردي از قبيل ارسال تكه روزنامه هابه شوهرتبعيدي و فعاليت شوهرش درآمريكا بود.)باوجود تخيف يك سال زندان بخاط رفتارخوب بايد۲۰۰۴ آزاد ميشد سرانجام بخاطرافزايش فشارهاي بين المللي در مارس سال ۲۰۰۵ خانم كادير آزاد شد.
تبعيد
سپس با رفتن به خارج از چين به شوهر تبعيدي خودپيوست ودرحال حاضر در واشنگتن – آمريكا ساكن است.با وجود اين خودرا فرزند واقعي اويغور ميداندو هيچ شهروندي غيراز اويغوري قبول نميكند و حتي درراه آزادي مردم اويغور حاضر به شهادت است. درحال حاضر ۵ فرزند ايشان درچين تحت تعقيب و بازداشت است.
افتحارات
ربيعه قدير در سال ۲۰۰۴ به خاطر فعاليت در زمينهٔ حقوق بشر جايزه بنياد حقوق بشر رافتو نروژ – Thorolf Rafto Memorial Prizeرادريافت نمود [۲]. درنوامبر ۲۰۰۶ كنگره جهاني اويغور(نهاد بينالمللي مدافع حقوق اقليتهاي اويغور)در مونيخ، خانم كادير به عنوان رئيس كنگره انتخاب شد.[۳] درسال۲۰۰۷ كتابي به زبان آلماني توسط الكساندرا كاوليس تحت عنوان ايده آليست بزرگ “Die Himmelsstürmerin درباره او نوشته شد. دولت چين سركوب مردم اويغوررا با عنوان « مبارزه عليه تجزيه طلبي، تروريسم و تعصبات مذهبي » توجيه مينمايد. اخيرادولت چين قيام مردم اويغوردرسال ۲۰۰۹ را به كنگره اويغور ورهبري خانم قدير منسوب دانست. ولي رابعه قدير گفت كه تاكنون دراظهارات خويش هرگز اشارهاي به شورش نافرمانيها ننمودهاست مبازرات خود را بدون خشونت وصلح طلبانه ادامه ميدهد وهميشه ارتباط خود را باگروههاي تندرواسلامي وتجزيه طلبان نفي مينمايد.[۴]
درحال حاضر شناخته شدهترين رهبر مسلمانان اويغورهاي چين ميباشد
آرديني اوخو
عصارهي حكمت
(ميرزا جهانگيرخان قشقايي)
همشهري، سهشنبه 7 تير 1379
جستار گشايي: حكيم و متأله بزرگ اواخر دورهي قاجار و مشروطيت، آيتالله ميرزا جهانگير خان قشقايي، از جمله آزاد مردان فرزانه و عالمان ذوفنون معاصر است. وي عليرغم مقام معلمي والايش، كمتر شناخته شده و اعتبار علمياش چنان كه بايد مذكور قلم و ياد معاصران نيفتاده است. با خبر شديم كه در نيمهي دوم سال جاري كنگرهاي در بزرگداشت مقام علمي، حكمي و هنري حكيم برگزار خواهد شد. به همين مناسبت با مسئول اين سمينار گفتوگويي انجام گرفته كه ضمن آن اشاراتي نيز به زندگي و ابعاد دانش ميرزاي حكيم رفته است و اميدواريم سبب اطلاع و اسباب آشنايي بيشتر جوانان با اين ذخيرهي ارجمند حكمت و علم و ديانت شيعي شود.
آرديني اوخو
بؤيوك تورك قهرماني: گؤك تورك تيگيني ؛ كورشاد
كورشادين حياتي حاقيندا بيلينَنلر چوخ محدودور. كورشاد(Kürşad)، دوغو گؤك تورك ايمپئراتورو چولوق(Çuluq) خاقانين اوغلودور. چولوق خاقان، چينلي حيات يولداشي اي چينگ طرفيندن زهر وئريله رك اؤلدورولور. اونون يئرينه قارداشي قارا خاقان كئچير. آنجاق قارا خاقان ديانتلي و قطعيتلي اولماديغي اوچون ميلادي 630-جو ايلده چينليلرله گئدن دؤيوشلرده مغلوب اولور، قيريلانلار قيريلير، ساغ قالانلار ايسه اسير آليناراق چينه آپاريلير. كورشاد دا اونلارين ايچينده دير. داها سونرا قارا خاقان دونياسيني دَييشير. چينليلر اونون يئرينه شيرباني خاقان ائعلان ائديرلر. چونكو او چينليلرين ايسته ديكلريني حرفي حرفينه يئرينه يئتيره جك خاراكترده دير. يعني بير نؤوع اونلارين اويونجاغيدير.
كورشاد و دوستلاري هم اسارته سون وئرمك هم ده چينليلره درس وئره رك موستقيل دؤولتلريني تكرار قورماق اوچون البير-ديلبير اولورلار و بير قورتولوش تشكيلاتي ياراديرلار، تشكيلاتين اؤندري ده كورشاد سئچيلير.
چين منبعلرينده، كورشادين خاريجي گؤرونوشو چوخ گوجلو و جلب ائديجي اولدوغو قئيد اولونور. عئيني زاماندا اونون ماهير اووچو اولدوغو دا منبعلرده اؤز عكسيني تاپيب. بئله كي كورشادين ماهير اووچو اولماسي، حتّي چين ايمپئراتورو تاي سونقون گؤزونو قورخوتموشدور.
كورشادين تاريخده يازيلان قهرمانليغي ميلادي 639-جو ايلين آوقوستوندا يارانميشدير. بئله كي ، كورشاد 40 نفردن عيبارت بير قروپلا، ايمپئراتورو شهرده گيروو گؤتورمك پلانيني حاضيرلايير. منبعلره گؤره حاديثه بئله جريان ائديب. ايمپئراتور تاي سونقون بعضي گئجه لر پايتاخت كوچه لرينده عادي وطنداش ليباسيني گئيينيب، يانيندا دا ساده جه اولاراق كؤمك چيسي ايله بيرليكده قوروماسيز نه سيز گزيرميش كي، خالقين گوزراني باره ده معلومات يييه سي اولسون. كورشاد و دوستلاري پلانلاشديرديقلاري گون ايمپئراتورو گيروو گؤتوره جكدي. اونلار، ايمپئراتورون عوضينده ايسه چينليلرين اسيرليگينده اولان توركلرين آزادليغا بوراخيلماسيني و ايشغال آلتينداكي تورپاقلاري نين گئري قايتاريلماسيني ايستيه جكدي. آما باسقين پلاني حاضيرلانديغي گون دهشتلي بير فيرتينا و ياغيش باشلاديغيندان چين ايمپئراتورو سارايدان چيخمير. بونا قارشيليق پلانين پوزولماسيني ايستمه ين كورشاد و اونون دوستلاري سارايا باسقين ائديرلر.
اوزون سورن چارپيشما نتيجه سينه يوزلرله چينلي كئشيكچي محو ائديلسه ده، كورشاد دوستلاري نين بؤيوك بير حيصه سيني ايتيرير و سارايدان چكيلمك مجبوريتينده قالير. شهردن چيخيب وئي چايينا كيمي گئديرلر، آرخالاريندا دا چين اوردوسو. چاي، ياغيشلا داشديغيندان اونو كئچه بيلميرلر و كورشادلا يانينداكي قهرمانلاري قانلاري نين آخيرينجي دامجيسينا كيمي دؤيوشور و بيرر-بيرر شهيد اولورلار.
چين حؤكمداري حاديثه نين ياراتديغي قورخودان هفته لرله سارايدان باييرا چيخا بيلمير. منبعلره اساسن او، اطرافينداكيلارا بئله دئييرميش: ‘بوگون بو قيرخ تورك مني توتماق ايسته دي آنجاق باجارمادي، صاباح آيري بير قيرخ تورك ايگيدي يئنه چيخاجاق و مني توتاجاق، اؤز آرزولارينا چاتاجاقلار. ياخشيسي بودور كي، اونلاري بوراخاق گئتسينلر يوردلارينا’. او دئديگينه عمل ائدير. بئله ليكله اسيرليك سونا چاتير.
بعضي منبعلرده، كونكرئت اولاراق آتاتورك دؤورونده يازيلميش تورك تاريخ كيتابلاريندا باسقين اوچون ‘تاريخين ان حئيرت اويانديران چئوريليشي’دئيه بحث اولونور.
كورشاد، او واخت بير پلان حاضيرلاياراق تاريخين آخيشيني دَييشديردي. طبيعي اولاراق اؤز جاني حسابينا. بو حاديثه ، تاريخين بير دؤورونده يارانسا دا، توركستان توركلرين آراسيندا ديلدن-ديله گزه رك، بير كورشاد افسانه سي شكلينده گونوموزه قدر گليب چيخيب. كورشادين قهرمانليغينا دايير شئعيرلرده يازيليب. تورك دونياسي نين بؤيوك شاعيري حوسئيين نيهال آتسيزين شئعيرييله يازيني يئكونلاشديريريق.
قيليجي ايلديريم چَلَر
آتديغي اوخ دمير دَلر
اؤلوم گلسه كورشاد گولر
ايگيدليكده ان ايلري
قالاجاق اون مين ايل ديري
گؤك توركلرين كؤنوللري
ايندي كورشادين يئريدي
ميرزا عليآقا تبريزي (ثقةالاسلام دوّم)
ميرزا عليآقا ثقةالاسلام فرزند حاج ميرزاموسي ثقةالاسلام، در ماه رجب سال 1277 ق در تبريز ديده به جهان گشود و زير نظر و مراقبت پدر به تحصيل علوم شرعي و مشي در طريقه روحانيت كوشيد. پس از آنكه علوم مقدماتي فارسي وعربي را آموخت، ازدواج نموده به سال 1300 ق با همسر خود به عتبات عاليات رهسپار شد و در حوزه درس شيخ محمدحسين فاضل اردكاني و شيخ زينالعابدين مازندراني به تكميل معارف اسلامي پرداخت تا به مقام اجتهاد نايل گشت و پس از هشت سال، در سال 1308 ق به تبريز بازگشت. ثقةالاسلام چون در اثر مطالعه روزنامههاي مهم عربي، اطلاعاتي از نظامات جديد اجتماعي به هم رسانيده و روحاني روشنفكري بود، در مساجد تبريز بر منبر ميرفت و با نطق و موعظه، در هدايت افكار ميكوشيد.
در ماه رمضان 1319 ق. ميرزا يوسف ثقةالاسلام درگذشت و از طرف مظفرالدين شاه به پيشنهاد وليعهد (محمدعلي ميرزا) لقب ثقةالاسلام به ميرزاعلي آقا داده شد و وي بر مسند حكومت روحاني نشست و رياست فرقه شيخيه را در تبريز عهدهدار گشت. 1
ثقةالاسلام پس از آغاز مشروطهخواهي، در صف حاميان آن درآمد. وي مردم را به آثار حيات بخش حكومت ملي آشنانموده و اساس حكومت مشروطه را با فلسفه و مفهوم حكومت در اسلام تطبيق ميداد و در همان حال، مردم را از تندروي و افراط بر حذر داشته و پيوسته مجاهدان آذربايجان را به آرامش و ملايمت دعوت ميكرد. 2
اشغال آذربايجان توسط قواي روس
در دوران استبداد صغير محمدعليشاهي، عينالدوله به عنوان والي آذربايجان به تبريز رفت اما در مواجهه با آزاديخواهان تبريز، مجبور شد به باسمنج (روستاي بزرگي در نزديكي تبريز) بازگردد. او تبريز را در محاصره گرفت و در نتيجه شهر دچار قحطي شد. جنگهاي خونين ميان قواي دولتي و آزاديخواهان تبريزي روي داد. در طي يكي از اين نبردها، «باسكرويل» معلم آمريكايي مقيم تبريز كه به آزاديخواهان پيوسته بود، كشته شد. عاقبت، دو كنسول روسيه و انگلستان، به بهانه حفظ جان اتباع خارجي و نيز رفع محاصره و قحطي، متفق گشتند كه ارتش روس به سوي تبريز حركت نمايد. آنان ادعا ميكردند ورود ارتش تزاري براي اعاده امنيت و تأمين آسايش اهالي بوده و پس از انجام اين وظيفه، به روسيه مراجعت خواهد كرد. ثقةالاسلام با ابراز نگراني از اين حوادث، شديداً با حضور قواي روسيه در ايران مخالف بود؛ چنانكه ميگفت: «راضي هستم مرا در سيبري به شكستن سنگ چخماق وادار نمايند، اما بيرق روس در اين مملكت نباشد.» 3 وي با اقدام به تماسهاي مكرر با عينالدوله، تلگرافهاي مفصلي به محمدعليشاه مخابره كرد و نزديكي خطر را گوشزد نموده و افتتاح مجلس و اعاده رژيم مشروطه را خواستار گرديد. شاه سعدالدوله (رئيسالوزرا) را مأمور مذاكره با وزاري مختار روسيه و انگلستان نمود تا از ورود قشون روس به تبريز جلوگيري شود، و نيز از انجمن آذربايجان درخواست كرد راه را براي ورود عين الدوله به شهر باز كنند تا امنيت برقرار گردد. اما نه سفارتين روس و انگليس و نه انجمن، هيچ كدام به پيشنهاد شاه روي موافق نشان ندادند و در نتيجه راه ورود سپاه روس به شهر تبريز گشوده شد.
قشون چندهزار نفري روسيه در سال 1327 ق وارد آذربايجان شده، تبريز را اشغال نمودند و ژنرال استارسلسكي (فرمانده ارتش روس) طي انتشار اعلاميهاي، از مجاهدان خواست فوراً اسلحه را به زمين گذارند. سپاهيان روس سنگرهاي داخلي شهر را تخريب ميكردند و «باغشمال» را مركز ستاد خود قرار داده بودند. ستارخان و باقرخان و گروهي ديگر از مجاهدان، به شهبندرخانه عثماني پناهنده شدند. 4
در اين ايام پرمحنت ثقةالاسلام مرجع رفع مشكلات و تيرهروزيهاي مردم بود. وي در برابر تعديات قواي روس، آرام نگرفت. از جمله در برابرتبعيد شيخعلي اصغر ليلآبادي و تخريب خانه يوسف مجاهد ( از طرف سپاهيان روس) و بعضي تعديات ديگر، از ميللر (كنسول رسول) استيضاح نموده و چون پاسخ قانع كننده دريافت نكرد، از تعديات سپاهيان تزاري به نيكلاي دوم تزار روسيه شكايت نمود. چند تلگراف مخابره كرد و توسط صمدخان ممتازالسلطنه (وزير مختار ايران در فرانسه)، شكايت خود را در روزنامههاي پاريس منعكس ساخت. 5
در موردي ديگر نيز، يكي از سربازان روس به دست مرحوم ثقةالاسلام مسلمان شده در منزل وي پنهان گرديد. قضيه فاش شد و بلايف (عضو نظامي كنسولگري روسيه) با عدهاي سالدات (نظامي) وارد منزل ثقةالاسلام گشتند. اما سرباز مذكور از در ديگري فرار نمود. باز ثقةالسلام تلگراف شكايت به امپراتور نموده و در نتيجه، بلايف مجبور شد از مرحوم ثقةالاسلام عذرخواهي كند. 6
اولتيماتوم روسيه به ايران
سال 1329 ق، سال سياهي براي ملت ايران محسوب ميشود. مدتي قبل، حكومت مشروطه جهت نظم دادن به امور ماليه ايران، مستر مورگان شوستر امريكايي را استخدام نموده بود و او نيز با دقت به انجام وظيفه ميپرداخت. اقدامات شوستر ضربه مهمي بر منافع نامشروع انگليس و روس در ايران وارد ميكرد؛ 7 لذا دولت روس در واكنشي شديد، با همراهي و حتي تحريك انگلستان، 8 ضمن اولتيماتومي به دولت ايران، اخراج مستشاران امريكايي و از جمله شوستر را خواستار شد و تهديد نمود اگر ظرف چهل وهشت ساعت درخواستهايش عملي نگردد، قواي روس به طرف تهران پيشروي خواهند نمود. در حقيقت، قصد اصلي روسها از اولتيماتوم، به دست آوردن بهانهاي بود كه قشونشان نقاط شمالي ايران را اشغال و تصرف نمايند.
در مقابله با تهديد روسيه، مجلس تحت تأثير نطق مهيج يكي از علماي انقلابي، اولتيماتوم را رد نمود. 10 در نتيجه، قواي تازهنفس روسي به طرف آذربايجان و تهران حركت نمودند. دولت وقت، بنا به مصلحت، مجلس را منحل و اولتيماتوم را قبول نموده و از روسها عذرخواهي كرد. اين چنين پيشروي قواي روس متوقف گشت. 11
مبارزه ثقةالاسلام عليه مظالم روسها
همزمان با اين وقايع، سربازان تزار (كه آذربايجان را منطقه نفوذ روسيه ميدانست) در تبريز شروع به آزار و اذيت مردم نمودند، به نواميس مردم دستدرازي كرده و حتي از كشتن زن و بچه دريغ نميكردند. 12 عاقبت كاسه صبر مردم لبريز گرديده، ثقةالاسلام در برابر اين ددمنشيها، به كنسول روسيه شديداً اعراض نمود ولي كنسول، ترتيب اثري به اعتراض وي نداد. در مقابل، امير حشمت( مسئول نظميه شهر) از ثقةالاسلام اجازه و فتواي شرعي مبني بر مقابله با قواي متجاوز روس گرفته، به كمك قواي خود و مجاهدين به مقابله برخاست. از صبح اول محرم 1329 ق سربازان روس با مقاومت شديد روبرو شدند و در نتيجه، جمعي از روسها كشته و مجروح گشتند.هزار نفر از مجاهدين در ارك (محل مصلاي كنوني) موضع گرفته و در مقابل چهار هزار قشون روسي مجهز به توپ ايستادگي ميكردند. 13 اين زد و خورد چهار روز طول كشيد و روسها با بر جاي گذاشتن هشتصدو پنجاه نفر كشته، از شهر بيرون رانده شدند. البته از جانب مجاهدين نيز افراد زيادي كشته و زخمي شده بودند. 14
ثقةالاسلام براي جلوگيري از قتل نفوس و ايجاد امنيت، به تلاش برخاسته و چندبار با كنسول روس و انگليس مذاكره نمود. قرار بر اين شد كه مجاهدين اسلحه را بر زمين گذارند يا از شهر بيرون روند. چون اين شروط اجرا شد، روسها با اقدام به نيرنگ، قواي تازهنفسي را كه در راه داشتند، وارد شهر كرده و شهر را به توپ بستند! ثقةالاسلام به ديدار كنسول روس شتافت اما كنسول با وي با خشونت و بياعتنايي برخورد نمود. وقتي ثقةالاسلام بازگشت، به مردم گفت روسها خيال كشتار در شهر دارند. بهتر است شبانه شهر را ترك كرده و خود را به جاي امني برسانيد. مردم گفتند: شما خودتان چه خواهيد كرد؟ جواب داد: «من كار خود را به خدا باز ميگذارم.»15
وحشت و اضطراب عجيبي بر شهر حكمفرما شد و سران قوم و مجاهدان، هر كدام كه ميتوانستند، از شهر بيرون رفتند. از طرف حكومت روسيه، به فرماندهان نظامي و كنسولهاي روس در شهرهاي تبريز، رشت، انزلي و مشهد اختيارات تام داده شد كه مقصرين اغتشاش عليه روسها را دستگير و مطابق قوانين نظامي روسيه مجازات كرده و مراكز مقاومت را ويران سازند. 16
محرم سال 1329 در تبريز
در روز هفتم محرم، ثقةالاسلام توسط يكي از نزديكان اطلاع يافت كه روسها درصدد دستگيري او هستند. از آن مرحوم خواسته شد جهت حفظ جان، به شهبندر خانه عثماني پناهنده شود اما وي با امتناع از پذيرش اين پيشنهاد، گفت: «هنگامي كه در زمان شكست عباسميرزا، آقا ميرفتاح جلو افتاده، شهر تبريز را به دست روس سپرد [تا قتل و خونريزي نشود]، از آن زمان صد سال ميگذرد و هميشه آقا ميرفتاح به بدي ياد ميشود. شما چگونه خرسندي ميدهيد كه در اين آخر زندگي،از ترس مرگ خود را به پناهگاهي كشم و ديگران را در دست دشمن گذارم.» 17
عصر روز نهم محرم، ثقةالاسلام به خانه يكي از دوستانش ميرفت كه معاون كنسولگري روس سوار بر درشكه كنسولگري جلو او ايستاده و جهت شركت در جلسه كنسولگري كه قرار بود راجع به امنيت شهر در آن گفت و گو شود، از ثقةالاسلام دعوت نمود و آن مرحوم همراه وي رفت. كنسول روس در برخورد با ثقةالاسلام خشمگينانه او را به تحريك مجاهدين عليه روسها متهم نمود اما ثقةالاسلام تقصير را متوجه روسها ساخت. ميللر (كنسول روس) ورقهاي را به ثقةالاسلام نشان داده، تكليف نمود كه براي نجات جان خود زير آن را امضا نمايد. مفاد نوشته چنين بود: «نخست مجاهدان تبريز به روي ارتش تزاري اسلحه گشوده، جنگ آغاز كردند و روسها براي حفظ جان اتباع خود ناچار به جنگ و تصرف تبريز گشتند!» مقصود ميللر اين بود كه مجوزي براي اقدامات نظامي و تصرف آذربايجان تحصيل كند. اما مرحوم ثقةالاسلام با امتناع از اين خواسته او، گفت: «اين شهادت، خلاف واقع است و مسلمان شهادت خلاف واقع نميدهد.» 18
پس از گفتوگوهايي، ميللر راضي شد ثقةالاسلام گواهي كند كه «تا وقتي دولت ايران قادر به حفظ امنيت آذربايجان نيست، توقف ارتش تزاري در تبريز ضرورت دارد.» اما باز هم ثقةالاسلام با امتناع از امضاء، جواب داد: «شما آذربايجان را تخليه كنيد، من قول ميدهم امنيت كامل در اينجا برقرار شود.»
ميللر عصباني شده، دستور داد ثقةالاسلام را زنداني كنند. روز بعد (روز عاشورا) او را به دادگاه نظامي ـ كه چند افسر روس قاضي آن بودندـ برده و از او خواستند يكي از دو نوشتهايرا كه كنسول گفته بود، امضا نمايد و از اعدام نجات يابد. اما ثقةالاسلام همچنان امتناع مينمود. اتهام آن روحاني وارسته، تحريك مردم بر ضد قشون تزاري و فتواي جهادي بود كه براي امير حشمت نوشته بود. ثقةالاسلام دادگاه را صالح نديد و از دادن هرگونه پاسخ به سؤالات آنان خودداري كرد. عاقبت، حكم اعدامش صادر شد. البته او خود، از همان آغاز مبارزه با روسها، در نوشتهاي به مشكوةالملك، اين حكم را پيشبيني كرده بود.
منصور دار عشقم و دانم كه عاقبت
بر پاي دار ميكشد اين پايداريم19
روز دهم محرم، مردم گرفتار و وحشتزده تبريز، روي ايمان و علايق مذهبي مشغول انجام مراسم عزاداري حضرت سيدالشهداء (ع) بودند و گروهي بر آن شدند كه به سربازخانه محل توقف ثقةالاسلام حمله نموده، وي و ديگر آزاديخواهان را آزاد نمايند. به همين احتمال، روسها از نيمه شب ششصد سالدات مسلح در اطراف سربازخانه متمركز ساختند.
روز عاشورا، اول صبح، در سربازخانه چوبهدار دستهجمعي برپا شد و بعداز ظهر آن روز خونين نه نفر دستگيرشدگان را از باغشمال به سربازخانه آوردند تا به دار كشيدن آنها، صداي آزاديخواهي مردم تبريز را خاموش كند.
مرحوم ثقةالاسلام ديگر ياران را دلداري ميداد و ميگفت: «رنج ما دو دقيقه بيش نيست، پس از آن به يكبار خوش و آسوده خواهيم بود. ما را چه بهتر كه در چنين روزي به دست دشمنان دين كشته شويم.» 20
ثقةالاسلام مشغول نماز شد. چون نماز خود را به اتمام رساند، با پاي خويش بالاي چهارپايه رفت. دژخيمان طناب را به گردنش انداختند و بالا كشيدند. پس از چند لحظه، زندگي پر افتخار آن عالم جليلالقدر و روحاني آزاده خاتمه پذيرفت و چنين بود كه برگ خونين ديگري بر تاريخ ايثارگريهاي آذربايجان افزوده گشت. اما چند سال نگذشت كه آهسوزان و خون به ناحق ريخته شده مظلومان، سراسر روسيه را آتش زد و آن آتش، حتي خانواده تزار را سوزاند و امپراتوري بزرگ روسيه را درنورديد.
جنازه مطهر آن روحاني وارسته در گورستان مقبرهالشعراي تبريز به خاك سپرده شد. هماكنون وسايل شخصي ثقةالاسلام در موزه مشروطيت تبريز نگهداري ميشود.
باقر خان سالار ملّي
او قبل از مشروطيت بنّا بود. پس از مشروطيت مجاهد شد. رياست مجاهدين محله خيابان (خيابان يكي از محلات قديمي تبريز است مشتمل بر بخشهاي واقع در جنوب رودخانه آجي در شرق شهر كه تا جنوب شرقي نيز ميرسيد)، تبريز به دست او افتاد. پس از به توپ بستن مجلس، به دستور انجمن ايالتي مانند ستارخان دست به اسلحه برد و با قشون دولتي كه تبريز را در محاصره داشت جنگ كرد. امّا پس از اوّلين شكست كه از قشون دولتي خورد، سست شده در صدد تسليم برآمد. تا كار ستّارخان كه در اميرخيز، محله ديگر تبريز، با دولتيان جنگ ميكرد قوت گرفت، وي نيز سستي را از خود دور ساخته بار ديگر به جنگ با قشون دولتي پرداخت. در اثر همكاري او با ستّارخان كار مشروطهطلبان پيشرفت كرد و تبريز از فشار محاصره راحت شد. انجمن ايالتي تبريز باقرخان را به لقب سالار ملي ملقب ساخت، و از او تقدير كرد و آوازه اشتهارش در سراسر ايران پيچيد.
چنانكه در تواريخ مشروطيت نوشتهاند، در اثر مجاهدت ستّارخان و باقرخان مشروطيّت نجات يافت. اما خود تبريز ديري نگذشت كه به دست قشون روس افتاد. سالار ملي و سردار ملي در تبريز نماندند و به تهران حركت كردند. يك استقبال شاهانه از اين دو مجاهد شجاع از طرف دولت مشروطه به عمل آمد.
باقرخان در تهران منزوي ميزيست تا قضيه مهاجرت پيش آمد. او ديگر در تهران درنگ نكرد و دنبال مهاجرين رفت. شبي در نزديكي قصر شيرين عدهاي از اكراد بر سر او و رفقايش ريختند و سرشان را بريدند. (مرگ باقرخان به همراه هجده نفر از ياران و همراهانش در محرم ۱۳۳۵ قمري / آبان ۱۲۹۵ خورشيدي به دست يكي از اشرار معروف اكراد قصرشيرين به نام محمد امين طالباني به قصد تصاحب اسب و وسائل مهمانان خود، صورت گرفت.)
باقرخان بر خلاف ستّارخان كه شيخي بود، از متشرعه بود. از علماي مخالف مشروطيت كه متشرعه بودند جانبداري ميكرد و به آنها احترام ميگذاشت. با ستارخان رقابت داشت و ميگفت: مرد آن نيست كه در اميرخيز جنگ كند. مرد منم كه در ساريداغ با قشون دولتي جنگ كردهام. (علي رغم اين سخن اين دو بزرگوار دو بازوي قوي و شكست ناپذير انقلاب مشروطيت بودند)
در هر حال سالار ملّي مردي جسور و ساده بود. حق بزرگي به گردن مشروطيت ايران دارد. او و ستارخان براي مشروطيت با قواي دولتي به جنگ برخواستند و موفق شدند. اين دو نفر از توده برخاسته بودند، در سخت ترين ايام با اتكاء به توده تبريز با شاه مستبد مبارزه كرده بودند؛ يك حركت و نهضت ملي را رهبري كرده بودند، مسلمان بودند و به مشروطيت ايمان داشتند. اين بود كه به آساني قهرمان ملت شناخته شدند.
دمكراتهاي آذربايجان كه نهضت خود را در دنباله نهضت مشروطيت و مكمل آن و خود را وارث سنن مجاهدين آن دوره ميدانستند، مجسمه باقر خان را در ميدان شهرداري تبريز تصب كردند. در ۲۴ آذر ماه ۱۳۲۵ پس از سقوط پيشهوري مردم تحت تأثير احساسات آن مجسمه را كه اثر دمكراتها بود برانداختند. از اين عمل معلوم ميشود كه نهضت پيشه وري چقدر به ضرر مشروطيت و آزادي و اين قبيل معاني بودهاست.
داماد باقر خان سرتيپ هاشمي است كه فرمانده قواي دولتي مأمور آذربايجان بود كه در طي جنگي مختصر قواي دمكراتها را در قافلانكوه مغلوب كرد و در ميدان جنگ به درجه سرتيپي نايل آمد.