تورك مشاهير و مفاخير لر
AZƏRBAYCAN,QAŞQAE,TÜRKMƏN,XƏLƏC ،ƏFŞAR VƏ...
+0 به يه ن
یاییلیب : چهارشنبه 24 فروردین 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : شعر،موسيقي و ادبيات | 0 باخيش لار
http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQlHR-LtIucLDhNi2HuFMYN33XtolqvLnjx3aTatb4gsMvWh6vD

در نسخه منتخبات اشعار قطران كه به ظن قوي به خط انوري ابيوردي است، و در سال 529 هـ.ق. نوشته شده است، نام او ابومنصور قطران الجليلي الاذربايجاني آمده است. بنابراين پدر قطران گيلاني و خود او آذربايجاني است كه در يكي از سالهاي اوايل قرن پنجم هجري در شادي آباد تبريز پاي به جهان گذارده است.

خدمت تو به شهر اندر كنم بر جاي غم گر چه ايزد جان در شادي آباد آفريد

گويا قطران چنانكه خود گفته است، از طبقه دهقانان بود كه از دهقاني به شاعري افتاده بود.

يكي دهقان بدم شاها شدم شاعر ز ناداني مرا از شاعري كردن تو گرداندي به دهقاني

ناصر خسرو در سال 438 هـ.ق. قطران را در تبريز ديده است و در سفرنامه مي نويسد در تبريز قطران نام شاعري را ديدم؛ شعري نيك مي گفت، اما زبان فارسي نيكو نمي دانست. پيش من آمد، ديوان منجيك و ديوان دقيقي بياورد و پيش من بخواند و هر معني كه مشكل بود از من پرسيد. با او بگفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من خواند.

به هر حال آنچه مسلم است، قطران نخستين كسي است كه در آذربايجان به فارسي دري آغاز سخنوري كرد و به اين ترتيب مقتداي شاعران آذربايجاني گرديد.

گر مرا بر شعر گويان جهان رشك آمدي من در شعر دري بر شاعران نگشودمي

وفات او را به سال 465 نوشته اند، ولي از اشعارش چنين پيداست كه تا مدتي پس از اين تاريخ هم زنده بوده است.

+0 به يه ن
یاییلیب : چهارشنبه 24 فروردین 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : علمي،فرهنگي،تاريخي | 0 باخيش لار
http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRuKizYNxGUh8P-y3pkJAp6Vbeq8IZMsMdvGzDYeSQOFoAEoZKqZbSI0k4

پرفسور محسن هشترودي
جام جم آنلاين: پرفسور محسن هشترودي رياضي دان برجسته و مشهور در 22 آذرماه سال 1286 شمسي در شهر تبريز و در خانواده*اي فرهيخته و مذهبي كودكي به دنيا آمد كه او را محسن نام نهادند. پدرش همچون اكثر آذريها مردي بود كوشا و با همت كه چهارده سال در نجف اشرف تحصيل كرده بود.
يك روحاني وارسته و پرهيزگار كه چون از نجف به تبريز برگشت اشراف و اعيان شهر براي او هداياي بسيار فرستادند و او كه انساني وارسته بود تمام هديه*ها را پس فرستاد حتي هديه صولت السلطنه را رد كرد. او در كنار ستارخان سردار ملي به مبارزه پرداخت و در دور اول و دوم به نمايندگي مردم تبريز به مجلس شورا رفت .

حاصل زندگي پر بار پروفسور هشترودي را نمي*توان به سادگي با معيارهاي كمي قياس كرد، وي طي سالهاي استادي خود شاگردان برجسته*اي تربيت نمود كه هر كدام راه او را پيش گرفتند و مايه سر بلندي ملت ايران شدند. حاصل شصت و نه سال زندگي پر ثمر علاوه بر كارهاي فرهنگي، علمي و مديريت هاي فرهنگي، مقاله*ها و كتابهاي بسياري است، كه مشهورترين آنها به قرار زير است:

• نظريه اعداد
• دانش و هنر
• تمرينهاي رياضيات مقدماتي
• سايه*ها
• سير انديشه بشر
• les connexions normal affines et weyliennes
• sur les espaces de rimann de weyl et de schouten

سالشمار زندگي پرفسور دكتر محسن هشترودي

آرديني اوخو



آرديني اوخو
+0 به يه ن
یاییلیب : چهارشنبه 24 فروردین 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : علمي،فرهنگي،تاريخي | 0 باخيش لار
http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQkDSBoFyFdSybUN0OChbS0oZAFBcuZwPqVFiBdgt5B22CyaMtbE3kLPRC1


افضل*الدّين بديل*بن علي خاقاني شرواني متخلّص به خاقاني (۵۲۰ قمري در شيروان - ۵۹۵ قمري در تبريز) از جملهٔ بزرگ*ترين قصيده*سرايان تاريخ شعر و ادب به*شمار مي*آيد. از القاب مهم وي حسان العجم مي*باشد. آرامگاه او هم*اكنون در شهر تبريز قرار دارد.
خاقاني در سال ۵۲۰ هجري قمري در شروان يا شيروان چشم به جهان گشود. پدرش، به نام علي در شروان به شغل درودگري اشتغال داشت؛ آن*گاه كه جان به جان*آفرين تسليم مي*كند، عمويش به نام كافي*الدين سرپرستي وي را به*عهده مي*گيرد. كافي*الدين مردي فرهيخته بود و به شغل داروگري (يعني عطاري كه آن زمان پزشك و داروشناس هم محسوب مي*شده) اشتغال داشت. وي كه ظاهراً در فقه، ادبيات و به*ويژه در نثر دست داشت، در تربيت و آموزش برادرزاده خود، كوشش فراوان به عمل مي*آورد كه شاعر نيز از آن ياد كرده*است.

مرگ كافي*الدين، خاقاني را عميقا متأثر مي*نمايد كه به همين مناسبت و به منظور بزرگداشت وي، چندين قصيده و مراثي سروده*است. از ديگر وقايع تلخ زندگي خاقاني مرگ فرزندش «رشيد» در سن بيست سالگي است كه بدين مناسبت نيز احساس خود را به نظم كشيده*است.

خاقاني بدون شك يكي از بلندپايه*ترين شاعران است و ازجمله اديباني است كه مورد استقبال و و اقتباس ديگر شاعران قرار گرفته*است. حتي شاعران بلندپايه*اي مانند سعدي و حافظ بسياري از ابداعات و مضامين او را استقبال و تضمين نموده*اند.
مقبرةالشعراي تبريز، محل دفن حدود ۴۰۰ تن از دانشمندان و اديبان نام*آور است.

همچنين ديوان خاقاني يكي از پيچيده*ترين ديوان*هاست و به همين سبب از منظر مقام سخنوري و توانايي، در بين عامه مردم از توجه كمتري برخوردار است. چون هم فهم درست و لذت بردن از اشعارش نياز به سطح بسيار بالايي از چيرگي به زبان و ديگر دانش*ها مانند: پزشكي كهن ايراني كه بيشتر بر مبناي گياه*شناسي و داروشناسي بود، نجوم، تاريخ، قرآن*شناسي و حديث*شناسي دارد ؛ و هم اينكه خواننده بايد با شعر از ديدگاه فني و به اصطلاح «صنعت شعر»، به حد كافي مطلع باشد تا بتواند به اشعار پرمغز خاقاني بدرستي پي*ببرد.

خاقاني يكي از شاعران كلاسيك ايران است كه بعضي از آثارش بازتاب صادقانهٔ زندگي واقعي او است. بعضي از قطعات و قصيده*هاي خاقاني بازگو كنندهٔ رخدادها و اتفاقات واقعي زندگي شاعر هستند. از همين*رو، با وجود اين*كه سبك شعر خاقاني تصنع است (بطور كلي در قصيده تصنع «طبيعي» است!) بازهم خوانندهٔ آشنا با اشعار خاقاني بدون شك با بسياري از خصوصيات زندگي شاعر، ويژگي*هاي اخلاقي، احساسات واقعي و بطوركلي با شاعر از ديدگاه روانشناسي و جامعه*شناسي زمان وي آگاه مي*گردد.

خاقاني در سال ۵۹۵ هجري قمري در شهر تبريز درگذشت.

http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTNSaeVHE10w0U2R35Lyt0iwgvyefpAB7BX-skDu7OLcPYp14jBIMoS6g


+0 به يه ن
یاییلیب : چهارشنبه 24 فروردین 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : شعر،موسيقي و ادبيات | 0 باخيش لار
http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRnSZUKE4-HKoyyKxnss6oT9Jhi0ND8IubnxwRJx9CqdF5rF9-5cQfG_JE



محمد پسر علي پسر ملك*داد، ملقب به شمس*الدين، يا شمس تبريزي (۵۸۲-پس از ۶۴۵ هجري قمري)[۱] از صوفيان مشهور سدهٔ هفتم هجري است. شهرت او بيشتر به خاطر آشنايي مولوي با اوست و ديوان غزل*هاي مولوي با نام كليات شمس شناخته مي*شود. او از مردم تبريز بود. در مورد محل دفن وي دو فرضيه مورد بحث است. اولين فرضيه حكايت از دفن وي در شهر خوي در استان آذربايجان غربي دارد كه شهرداري خوي از مدتها پيش در حال بازسازي محل دفن وي جهت آماده سازي براي بازديد عموم است، و فرضيه دوم كه بعدها مطرح شده*است حاكي از دفن وي در شهر تبريز است كه اين اختلاف نظر در محل دفن او بعضا موجب جنجال لفظي بين اعضاي شوراي دو شهر مي*گردد. او اولين بار در سال ۶۴۲ ه.ق. به قونيه رفت و با مولانا ديدار كرد (درباره نحوه آشنايي اين دو با هم روايات مختلف نقل شده). مريدان مولانا به دشمني با شمس برخاستند و شمس ناگزير از قونيه رفت و در سال ۶۴۳ به قونيه بازگشت و دوباره مورد آزار مريدان مولانا قرار گرفت تا سال ۶۴۵ كه ظاهرا براي آخرين بار از قونيه رفت و ناپديد گشت. در مورد سرنوشت وي اطلاع دقيقي در دست نيست. از شمس اثري در دست نيست، مريدان سخنان وي را كه در مجالس مختلف بر زبان آورده، گردآوري كرده*اند كه اين اثر به نام «مقالات شمس تبريزي» معروف است.
شرح حال

گرچه تا پيش از ملاقات اسطوره*اي شمس و مولانا هيچ اطلاعي از اصل و نسب و پيشينه شمس نبوده*است اما اوج توجه مولانا به او سبب شد تا محققان در قرن*هاي بعد پس از كشف كتاب مقالات شمس به جزييات بيشتري درباره زندگي و پيشينه اين مرد افسانه*اي پي ببرند و به ميزان تاثيرگذاري او در شكل دادن به افكار و انديشه*هاي مولانا واقف شوند.

دكتر محمدعلي موحد در كتاب شمس تبريزي، درباره نام و نشان شمس چنين مي*نويسد: از زندگي شمس تبريز و احوال شخصي او تا آن گاه كه مقالات كشف شد خبر مهمي در دست نبود. قديمي ترين مدارك درباره شمس ابتدا نامه سلطان ولد و رساله سپهسالار است كه گفته «هيچ آفريده*اي را بر حال شمس اطلاعي نبوده چون شهرت خود را پنهان مي*داشت و خويش را در پرده اسرار فرو مي*پيچيد».[۲]

درباره اينكه او كه بود و از كجا آمد و به كجا رفت تاكنون افسانه*هاي بي شماري در هنر و ادب پارسي سروده شده*است و در زبان و ذهن مردم به يادگار مانده، البته اصلي ترين منبع براي كسب چنين اطلاعاتي خود كتاب مقالات شمس تبريزي است. در كتاب مقالات اگر چه شمس تبريزي به شرح احوال و معرفي پيشينه خود نپرداخته*است اما مي*توان او را از ميان توصيفات و خاطرات بازشناخت، توصيفاتي كه او به مناسبت*هاي گوناگون درباره افراد و اقوال مطرح مي*كند.
والدين

درباره پدر و مادر شمس تبريزي آن قدر مي*دانيم كه او در مقالات آنها را به نازك دلي و مهرباني توصيف مي*كند و اينكه آنها شمس را نازپرورده كرده بودند: «اين عيب از پدر و مادر بود كه مرا چنين به ناز برآوردند.»

از همه آنچه شمس درباره پدر خود مي*گويد مي*توان فهميد كه مابين او و پدر هر روز فاصله و جدايي مي*افتاده و پدر از درك دنياي فرزند عاجز بوده*است. شمس در جايي درباره پدر خود مي*گويد: «نيك مرد بود... الا عاشق نبود، مرد نيكو ديگر است و عاشق ديگر...» مقالات ۱۱۹ «پدر از من خبر نداشت. من در شهر خود غريب، پدر از من بيگانه، دلم از او مي*دميد. پنداشتمي كه بر من خواهد افتاد. به لطف سخن مي*گفت، پنداشتم كه مرا مي*زند، از خانه بيرون مي*كند» مقالات ۷۴۰پدر مي*خواست كه پسر فقه بخواند و فقيه سرشناس شود و پسر البته كه مي*بايست شمس مي*شد و بر قونيه طلوع مي*كرد.
استادان شمس

شمس تبريزي در محضر استاداني چون شمس خويي و نيز قاضي شمس الدين خونجي، تحصيل مي*كرده و به سرعت رابطه خود را با آنان قطع كرده و راه ديگري در پيش گرفته*است. او پس از اين دوران به سير و سلوك پرداخت و در نزد پيران بزرگ طريقت به كسب معرفت پرداخت، بزرگاني چون پير سله باف و پير سجاسي از جمله بزرگاني كه شمس تبريزي طي سفرهاي خود با آنان ملاقات مي*كند مي*توان به اين نام*ها اشاره كرد: شهاب هريوه وي مردي بوده*است اهل دمشق كه معتقد بود عقل هرگز خطا نمي*كند. فخررازي، اوحدالدين كرماني و محي الدين بن عربي از جمله بزرگاني بوده*اند كه شمس مدتي با آنها نشست و برخاست داشته*است.
مزار شمس
آرامگاه شمس تبريزي در خوي.

مزار شمس تبريزي كه از چندين قرن پيش در شهر خوي شناخته مي*شده است پس از يك دوران فراموشي، در دهه*هاي اخير توسط محققان بازشناسي شده و نسبت به بازسازي مزار شمس تبريزي در خوي اقدام شده است .اخيرا نيز شهرداري تبريز با اعلام اينكه مقبره شمس در تبريز و در محله گجيل ميباشد اين مكان را براي بازسازي و ساخت مقبره احاطه كرده است.

ارامگاه شمس تبريزي در خوي

شمس و مولانا
شمس*الدين محمد پسر علي پسر ملك داد تبريزي از عارفان مشهور قرن هفتم هجري است كه مولانا جلال*الدين بلخي مجذوب او شده و بيشتر غزليات خود را بنام وي سروده است. از جزئيات احوالش اطلاعي در دست نيست همين قدر پيداست كه از پيشوايان بزرگ تصوف در عصر خود در آذربايجان و آسياي صغير و از خلفاي ركن*الدين سجاسي و پيرو طريقه*ي ضياء*الدين ابوالنجيب سهروردي بوده است. برخي ديگر وي را مريد شيخ ابوبكر سلمه*باف تبريزي و بعضي *مريد بابا كمال خجندي دانسته*اند. در هر حال سفر بسيار كرده و هميشه نمد سياه مي پوشيده و همه جا در كاروانسرا فرود مي*آمد و در بغداد با اوحدالدين كرماني و نيز با فخرالدين عراقي ديدار كرده و در سال 642 هجري وارد قونيه شده و در خانه*ي شكر ريزان فرود آمده و در آن زمان مولانا جلال*الدين كه فقيه و مفتي شهر بوده، بديدار وي رسيده و مجذوب او شده است تا آنكه در سال 645 هجري شبي كه با مولانا خلوت كرده بود كسي به او اشارت كرد و برخاست و به مولانا گفت مرا براي كشتن مي*خواهند و چون بيرون رفت هفت تن كه در كمين ايستاده بودند با كارد به او حمله بردند و وي چنان نعره زد كه آن هفت تن بي*هوش شدند و يكي از ايشان علاء*الدين محمد پسر مولانا بود و چون آن كسان به هوش آمدند از شمس*الدين جز چند قطره خون اثري نيافتند و از آن روز ديگر ناپديد شد. درباره ناپديدشدن وي توجيهات ديگر هم كرده*اند. به گفته فريدون سپهسالار، شمس تبريزي جامه*ي بازرگانان مي*پوشيد و در هر شهري كه وارد مي*شد مانند بازرگانان در كاروانسراها منزل مي*كرد و قفل بزرگي بر در حجره مي*زد چنانكه گويي كالاي گرانبهائي در اندرون آن است و حال آنكه آنجا حصير پاره*اي بيش نبود. روزگار خود را به رياضت و جهانگردي مي*گذاشت گاهي در يكي از شهرها به مكتبداري مي*پرداخت و زماني ديگر شلوار بند مي*بافت و از در آمد آن زندگي مي*كرد.

ورود شمس به قونيه و ملاقاتش با مولانا طوفاني را در محيط آرام اين شهر و به ويژه در حلقه ارادتمندان خاندان مولانا بر انگيخت. مولانا فرزند سلطان*العلماست، مفتي شهر است، سجاده*نشين با وقاري است، شاگردان و مريدان دارد جامه*ي فقيهانه مي*پوشد و به گفته سپهسالار (به طريقه و سيرت پدرش حضرت مولانا بها*ءالدين*الولد مثل درس گفتن و موعظه كردن) مشغول است، در محيط قونيه از اعتبار و احترام عام برخوردار است، با اين*همه چنان مفتون اين درويش بي*نام و نشان مي*گردد كه سر از پاي نمي*شناسد.

تأثير شمس بر مولانا چنان بود كه در مدتي كوتاه از فقيهي با تمكين، عاشقي شوريده ساخت، اين پير مرموز گمنام، دل فرزند سلطان*العلما را بر درس و بحث و علم رسمي سرد گردانيد و او را از مسند تدريس و منبر واعظ فرو كشيد و در حلقه*ي رقص و سماع كشانيد. چنانكه خود گويد:

در دست هميشه مححفم بود


در عشق گرفته*ام چغانه

اندر دهني كه بود تسبح


شعر است و دو بيتي و ترانه



آرديني اوخو


آرديني اوخو
یارپاق لار : 1 .. 13 14 15


Powerd By : ARZUBLOG.COM Theme Designer : Blogskin.ir