تورك مشاهير و مفاخير لر
AZƏRBAYCAN,QAŞQAE,TÜRKMƏN,XƏLƏC ،ƏFŞAR VƏ...
+0 به يه ن
یاییلیب : چهارشنبه 12 مرداد 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : شعر،موسيقي و ادبيات | 0 باخيش لار


 

يكي از شناخته ترين و محبوب ترين خواننده هاي ملل اسلامي كه حتما تا حالا ديده ايد يا لااقل صداش رو شنيده ايد سامي يوسف خواننده آذربايجاني مقيم انگلستان مي باشد كه اين روزها با آمدن ماه مبارك رمضان حتما اون رو تو برنامه هاي تلوزيوني با كارهاي اسلامي اش خواهيد ديد.
اما چيزي كه تو اين پست مي خواهم اشاره كنم حرفهاييست كه در مورد ملييت اون زده ميشود و برخورد رسانه ملي ما در اين مورد.
وقتي كه سامي يوسف براي اولين بار در تلوزيون ايران ظاهر شد  به خاطر مذهبي بودن آهنگ هايش و سبك جديدي كه براي ايرانيان داشت بعد از مدت كوتاهي در ايران طرفداران بسياري پيدا كرد.
زماني كه اولين آهنگ هاي سامي يوسف در ايران پخش مي شد هنوز سامي آهنگي به زبان فارسي نداشت و آهنگ هاي خود را به زبان هاي انگليسي,عربي و تركي خوانده بود و تا آن زمان صحبتي از ملليت سامي وجود نداشت و عموم مردم وي را اهل انگلستان  مي دانستند. تا اينكه سامي در آلبوم "الاماه" خود كه به چندين زبان مختلف (به زبان هاي كشورهاي اسلامي از جمله تركي آذربايجاني) خوانده شده بود آهنگ الاماه را به زبان فارسي نيز خواند كه اين اتفاق با عكس العمل سريع مسئولان صدا و سيما و مطبوعات براي ايراني كردن سامي مواجه شد كه اوج آن توسط كانال دو و خبر 20:30 انجام شد كه در آن گزارشي تصويري از سامي پخش شد  كه در آن سامي خود را متولد  تهران معرفي كرد و با پخش گوشه اي از آهنگ الاماه به زبان فارسي اين نتيجه گرفته شد كه سامي يوسف ايراني و فارس زبان مي باشد و آهنگ الاماه را براي مادرش و به زبان مادريش يعني فارسي خوانده است.
البته اين اولين و آخرين آهنگ سامي به زبان فارسي بود.سامي آهنگ هاي خود را كه بيشتر جنبه مذهبي اسلامي دارند را به زبانهاي انگليسي عربي وتركي خوانده و به خاطر اينكه سامي سني بوده و در مواردي متن آهنگهاي او با اعتقادات شيعيان متفاوت مي باشد (از جمله نحوه صلوات به رسول الله)  فقط شماري ار آهنگ هاي وي از تلوزيون ايران پخش مي شوند.
البته اين ترفند فارس ها به خاطر تاكيد خود سامي به آذربايجاني بودنش نگرفت و حتي در مصاحبه اي كه توسط شبكه سه سيما براي ايراني جلوه دادنش در لندن با وي صورت گرفته بود و با اين سوال كه شما در كجا متولد شده ايد شروع شد نيز سامي با جديت تمام خود را اهل آذربايجان و بزرگ شده انگليس خواند و براي اينكه دل خبرنگار شبكه سه هم نسوزد خود را از لحاظ فرهنگي مديون ايران معرفي كرد.سامي تا كنون كنسرت هاي بسياري در سراسر دنيا برگزار كرده از جمله در سرزمين مادريش آذربايجان كه با استقبال كم نظير مردم در باكو برگزار شد.البته بزرگترين كنسرت وي نيز سال ۲۰۰۶ در تركيه اجرا شد و حدود ۲۰۰ هزار نفر در اين كنسرت شركت كردند.
سايت رسمي سامي يوسف: http://www.samiyusuf.com



آرديني اوخو

روزي روزگاري ميان قوم اوغوز پهلواني بود به نام « دومرول ديوانه سر». او را ديوانه مي گفتند براي اينكه در كودكي نه گاو نر وحشي را كشته بود و كارهاي بزرگ ديگري نيز كرده بود. حالا هم بر روي رودخانه ي خشكي پلي درست كرده بود و تمام كاروانها و رهگذرها را مجبور مي كرد كه از پل او بگذرند. از هر كه مي گذشت سي« آخچا»** مي گرفت و هر كه خود داري مي كرد و مي خواست از راه ديگري برود، كتكي حسابي نوش جان مي كرد و چهل آخچا مي پرداخت و مي گذشت.
 
شما هيچ نمي پرسيد دومرول چرا چنين مي كرد؟
او خودش مي گفت كه: مي خواهم پهلوان پرزوري پيدا شود و از فرمان من سرپيچي كند و با من بجنگد تا او را بر زمين بزنم و نام پهلواني ام در سراسر جهان بر سر زبانها بيفتد.
دومرول چنين دلاوري بود.



آرديني اوخو

از موسسين مركز غيبي تبريز و انجمن سعادت استانبولsa001.jpg

زنده ياد حاج رسول صدقياني فرزند خَلَف آذربايجان، به سال 1247 هجري شمسي در تبريز محله دَوَچي (شتربان) كوچه صدقياني­ها در خانواده­اي متدين و تاجر پيشه ديده به جهان گشود. دوران كودكي و نوجواني را به تعليم و تربيت و كسب سواد پرداخته و چون به سن بلوغ فكري رسيد ، شغل پدر (بازرگاني) را پيشه خود نموده و براي بسط تجارت به تركيه عثماني (استانبول) و چند كشوراروپايي همچون اتريش و . . . سفر كرده و از پيشرفت آنها و تحولات جهاني آگاه و هر بار با دلي آكنده از شور و شوق به سرزمين مادري باز مي­گشت.



آرديني اوخو

 


آذربايجان تنها سرزمين انقلابها و جنبش¬ها نيست، بلكه جايگاه دانشمندان بزرگي نيز بوده كه هزاران صاحب نظر در تمام رشته¬هاي علوم تقديم جامعه جهاني نموده است. يكي از اين مردان صاحب نام و متفكر حضرت آيت الله العظمي شريعتمداري مي باشند. كه در قرن حاضر يكي از نوابغ جامعه ديني دنياي اسلام هستند. نظريات فقهي وديني ايشان زبانزد حوزه¬هاي علميه ديني قم و نجف است و افكار و انديشه¬هاي او در آن حوزه¬ها اكنون هم تدريس مي شوند . در شهرقم علماي ديني آنها را در محبوسخانه¬هاي تنگ و تاريك خانه¬ها به صورت مخفيانه وغريبانه ، استادان به طلاب ديني درس

ميدهند.



آرديني اوخو
+0 به يه ن
یاییلیب : چهارشنبه 12 مرداد 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : داستانها و افسانه ها | 0 باخيش لار

داستان قارامليك از مجموعه داستانهاي حماسي-ملي آذربايجان ميباشد.

اتفاقات در قرن ششم هجري در دوران حكومت اتابكان آذربابجان رخ ميدهد.

قارامليك حال حاضر يكي از محلات مشهور تبريز ميباشد. ليكن در دوران «اتابك قيزيل ارسلان» (از حكمرانان سلسله اتابكان آذربايجان) قارامليك نام پهلواني آذربايجاني مي بود.

 

جهان پهلوان



آرديني اوخو
+0 به يه ن
یاییلیب : چهارشنبه 12 مرداد 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : شعر،موسيقي و ادبيات | 0 باخيش لار

 

استاد محمدحسين يگانه از بزرگان دوتار تركى خراسانى- از سرى پيران خراسان


Mohammad-Hossein-Yeganeh-2.jpg



آرديني اوخو
+0 به يه ن
یاییلیب : چهارشنبه 12 مرداد 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : علمي،فرهنگي،تاريخي | 0 باخيش لار

 

ميرزا حسن مهدي اوغلو 1851-جي ايل جولايين 5-ده تبريز شهرينده روحاني عايله‌سينده آنا‌دان اولموشدور. او، توركمن‌چاي آنلاشماسيندان 23 ايل سونرا دونيايا گلسه ده، وطني هله ده آغري-آجيلاردان قورتارماميشدي. روسيانين ساواش زاماني ووردوغو ضرر آزميش كيمي، آرازين سول ساحيللريني اؤز مستملكه‌سينه چئويرميش، قاجار سولاله‌سيني آغير تضمينات اؤده‌مگه مجبور ائتميشدي. او دؤنم اوچون اولدوقجا بؤيوك اولان وسايط خالقدان توپلانا‌راق روسيايا گؤندريلميشدي.

آنا ديلي توركجه‌نين ديشيندا عرب و فارس ديللريني ده مكمل بيلن، ايلك تحصيليني دؤنمي‌نين گؤركملي ضيا‌ليسي آتاسي ملا مهدي‌دن آلان حسن ده آتاسي كيمي مدر‌سه‌ده چاليشان بير روحاني اولدو. 1896-1875-جي ايللرده ايستانبولدا تبريزلي ميرزه نجفعلي خان و آقا محمد طاهرين نشر ائتديگي "اختر" قزئتينده‌كي بير مقاله گنج حسن‌ين عؤمور يولونو دگيشدي، پئشه سئچمه‌سينده يول گؤسترن اولدو. ايران مطبوعاتي تاريخينده ايلك مهاجر قزئت اولان "اختر"‌ده‌كي "آوروپادا هر مين نفردن اون نفري ساوادسيز، ايراندا ايسه هر مين نفردن اون نفري ساوادلي‌دير. بو نقصان اليفبانين چتينليگي و تدريس اصولونداكي قصورلاردان ايره‌لي گلير... ايراندا دا آوروپا ساياغي مكتب‌لر اولما‌لي‌دير" فيكيرلري سانكي اونو سيلكه‌له‌دي.

 



آرديني اوخو
+0 به يه ن
یاییلیب : یکشنبه 19 تیر 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : شعر،موسيقي و ادبيات | 2 باخيش لار

استاد سخن،شاعر نغز گفتار و دلسوخته مرحوم حاج رضا صراف تبريزي در سال 1271 هجري قمري در محله ي راسته كوچه تبريز در دربند حصار ديده به جهان گشود.در سن 12 سالگي پدر خود را از دست داد به ناچار براي گذراندن زندگي به شغل پدرش يعني صرّافي روي آورد.مغازه اش در تيمچه ي حاج سيد حسين ميانه قرار داشت.در حين تجارت،به آموختن ادبيات فارسي و عربي پرداخت.
حاج رضا صراف هميشه در محافل علمي و ادبي شركت داشت و از سال 1291 ه .ق (از 20سالگي) يكي از اعضاي برجسته انجمن ادبي صفا بود كه جلسات انجمن در خانه وي تشكيل مي شد.او هميشه از محضر اديب نامدار مرحوم « لنكراني » پيش كسوت اين انجمن استفاده مي برد.

صراف در عمر كوتاه خود در حدود 2500 بيت شعر سروده كه علاوه بر غزليات،اشعار نغزي در موضوع حادثه ي كربلا سروده كه حكايت از علاقه مندي و اظهار ارادت شاعر به ساحت مقدس معلم بزرگ شهادت حضرت حسين ن علي(ع) دارد و بيش از نصف ديوانش به مراثي و مدايح اهل بيت(ع)اختصاص يافته است.در حقيقت صرّاف يكي از 4 شاعر بزرگ مرثيه سراي 100-150 سال اخير بوده است.
برخي از شاعران او را سعدي تركي سرا و برخي ديگر او را با نظامي مقايسه كرده اند.شخصيت ادبي صراف چنان از عظمت و ابهت برخوردار است كه شعراي بعد از او از جمله غزلسراي معصر علي آقا واحد تحت تاثيرش قرار گرفته.همچنين استاد شهريار از او چنان متاثر گرديده كه او را به عنوان يكي از نوابغ ادبي آذربايجان مورد ستايش قرار داده است.
صراف نه ماه پس از صدور فرمان مشروطيت در 17 ربيع الاول سال 1325 در سن 54 سالگي به دنبال ابتلا به بيماري  آسم در تبريز چشم از جهان مي بندد.

بي گمان حاج رضا صراف تبريزي يكي از قله هاي هميشه بلند شعر تركي و به تعبير شهريار:از نوابغ ادبي آذربايجان است. در عرصه ي غزل،شور انگيز ترين و لطيف ترين غزل هاي زبان تركي به زبان ساده و بياني شيوا و عاطفي از ذوق و قريحه ي سرشارضراف تراوش كرده است.در زمينه ي مدح،مرثيه و ثنا گستري آل علي(ع)بي شك صراف از مردمي ترين و دلسوخته ترين شاعران شيعي است.سوگ سروده هاي وي در ماتم سالار شهيدان امام حسين(ع) و يارانش ورد زبان عاشقان اهل بيت(ع) در ايران،جمهوري آزربايجان،تركيه،داغستان و قفقاز است.

سادگي و رواني از ويژگيهاي بارز زبان شعري صراف است.به گونه اي كه كمتر متخصصي جرأت تصحيح ديوان صراف را دارد.تعبيرات پيچيده و كلمات مهجور و فضل فروشانه از ساحت شعر او به دور است.البته صراف،سادگي زبان و رواني بيان را با سَيَلان عاطفه،روشني انديشه و صنايع ادبي در هم آميخته و با استفاده از صنايع لفظي و معنوي همچون تشبيه،حقيقت و مجاز،طباق،مراعات النظير،لف و نشر،تجنيس،ارسال المثل و... سخن را غنا و استحكام بخشيده و به نهايت شيوايي و زيبايي رسانده است.با آوردن گوهر هاي معاني بكر و با الهام از ملكوت روشني بخش فكر،بر بار معرفتي شعرش افزوده و با دميدن روح احساس و عاطفه و ساختن تصاوير دل انگيز و تشبيهات رنگارنگ . گاه با نازك خيالي به شيوه ي شاعران سبك هندي كلام خود را دلنشين و ماندگار كرده است. در زير يكي از سروده هاي ايشان را كه درباره كربلا سروده است را خواهيد خواند.

هله گۆلشَنين گـۆلــۆ سـوْلمئـيــوب

آنــام آغـــلامـــا، بــاجێـــم آغـــلامــا

هله ساغـدێ قارداشـۇن اؤلمئيـوب

آنــام آغـــلامـــا، بــاجێـــم آغـــلامــا



آنامێن عزيزه قێزێ باجێم

هله اوْلما مايل-ي-درد-وْ-غم

قوْشۇنۇم دۇرار هامێ بير به بير

هله ياتمئيوبدي اسير عَلَم

هله صاحب-ي-عَلَم اؤلمئيوب

هله ائتمئيوبله قوْلۇن قلم

هله مشكي قانيله دوْلمئيوب

آنام آغلاما، باجێم آغلاما



هله قۇملار اۆستۆنه دۆشمئيوب

باجێ اكبرين قد-ي-نورسي

گۆن ائوينده* ظۆلميله قالمئيوب

هله پاره-پاره جنازه‌سي

هله خئيمه‌لرده‌ن اۇجالمئيوب



عبدالرحيم طالبوف، در كوي سرخاب تبريز به دنيا آمد. پدرش ابوطالب، درودگر تهيدستي بود. عبدالرحيم در 16 سالگي تبريز را ترك كرد و به تفليس كه كانون انقلاب و انديشه هاي نو بود، رفت. در آنجا زبان و ادبيات روسي و برخي از رشته هاي دانش جديد را فرا گرفت. چندي بعد به تمرخان شوره، مركز داغستان رفت و تا پايان عمر در آنجا به سر برد. او با پيمانكاري، دارايي هنگفتي گردآورد و با آسودگي خاطر به خواندن و نگارش كتاب پرداخت .

عبدالرحيم طالبوف، نوگرا، آزاديخواه و دانش پژوه بود. هدف اساسي او در نوشته هايش، بيداري ايرانيان و آشنا ساختن آنان با دنياي نو بود. براي طالبوف، دانش ارزش و ارجي ويژه داشت. او تكامل و نيكبختي انسان را در دستيابي به دانش و فن آوري نو مي دانست، به همين سبب به فكر باز كردن مدرسه افتاد و در سال  1319 ق./1280 ش. با ياري ملك المتكلمين كه از راه بادكوبه به اروپا مي رفت، در بادكوبه مدرسه اي براي ايرانيان باز كرد. بنيان انديشه هاي طالبوف بر خرد استوار است . او با تاريخ، ادبيات و فلسفه ايران و فرهنگ اسلامي و نيز باورهاي انديشمندان يونان و روم آشنا بود و از نظريه هاي سياسي و اجتماعي غرب آگاهي داشت. جاي پاي انديشه هاي دوران روشنگري اروپا در آثار او به روشني ديده مي شود . در ميان نويسندگان و دانشوران ايراني نيز از آخوندزاده و ميرزا ملكم خان تأثير پذيرفته است.

به گمان طالبوف، تنها گسترش آموزش و پرورش و ترويج شكيبايي و مداراي ديني مي تواند صلح و آشتي را جايگزين دشمني هاي ديرينه ملت ها كند و جامعه را به سوي انسانيت رهنمون شود. عبدالحيم طالبوف، راز پيشرفت غرب را در برخورداري از دانش ، آزادي و حاكميت قانون مي داند، قانوني كه حكومت مي گذارد و دولت به كار مي بندد. او به آرمان ملي و سنت هاي ايراني پايبند و از فرنگي مآبي جديد رويگردان بود و باور داشت كه چاره جز اين نيست كه اصول مدنيت جديد اروپا را بپذيريم. اما بايد اراده ملي را بياموزيم.....بلكه در همه جا و هميشه ايراني بمانيم. او پس از پيروزي انقلاب مشروطيت، به پاس خدماتش از سوي مردم تبريز به نمايندگي مجلس شوراي ملي برگزيده شد، اما نمايندگي مجلس را نپذيرفت و به ايران باز نگشت.

طالبوف به دگرگوني خط و زبان فارسي باور داشت. او پيشنهاد كرد كه نقطه از حروف فارسي برداشته شود، نشانه هاي آوايي به واژه ها افزوده شوند و زاويه ها به قائمه تبديل گردند. طالبوف از پيشوان ساده كردن دانش و فن آوري جديد است و مفاهيم علمي را به روشني و سادگي بيان مي كند. امروزه او را از پيشگامان ساده نويسي در نثر فارسي مي شناسند. تمامي آثار طالبوف، پس از 60 سالگي او به چاپ رسيده اند. مهمترين اثرش به نام سفينه طالبي يا كتاب احمد، در دوجلد در سال 1311 ق./1271 ش. در استانبول چاپ شد. در پيشگفتار كتاب احمد مي نويسد پيشرفت دانش و فنون جديد نتيجه آن است كه دانشمندان براي شاگردان خود ميدان مناقشه را باز كرده و فراخناي سوال و جواب را وسعت داده بودند و شاگرداني كه عقايد استاد را از روي براهين و دلايل رد مي كردند بيشتر مورد آفرين واقع مي شوند چه به خوبي دانسته شده كه نخستين سبب ترقي معارف و حكميات و آزادي انكار ، افتتاح باب سوالات است.

طالبوف در نوشته هاي خود؛ بيشتر از زبان ديگري سخن مي گويد و گاهي نيز از خود با نام ميرزا عبدالرحيم مرحوم، ياد مي كند. او شعرهايي نيز سروده و آن ها را نخستين اشعار پوليتيكي ايران خوانده است. از مهمترين آثار او، افزون بر كتاب سفينه طالبي يا كتاب احمد، مي توان از كتاب هاي زير نام برد.

نخبه سپهري يا تاريخ نبوي، مسالك المحسنين، سياست طالبي، ايضاحات در خصوص آزادي، مسائل الحيات، ترجمه پندنامه ماركوس، ترجمه هيئت فلاماريون.



آزربايجان ...................................... ياشاسين

 

آزربايجان ...................................... ياشاسين

 

Tiraxtorfans.Com. دست هايمان حلقه دور همديگر دوشادوش هم ايستاده ايم و نظاره گر ارتش سرخ آزربايجان در استاديوم آزادي تهران هستيم. باورمان نمي شود كه اين ماييم اينگونه باشكوه و پر صلابت دژ سرخابي ها را فتح كرده ايم و مهر تاييد اين فتح همانا نگاه هاي مات و مبهوت مركزنشينان است.

 

از آن روز به بعد است كه تيراختور ديگر يك تيم فوتبال صرف براي آنهايي كه خود را به خواب زده اند نيست فراتر از يك تيم فوتبال مي شويم و مرزهاي باورهاي غلط آنان را در مي نورديم.

 

ارتش سرخ آزربايجان روزهاي خوب و بد، تلخ و شيرين را يكي پس از ديگري پشت سر مي گذارد. در اين ميان شخصيت ها و كاراكترها يكي پس از ديگري مي آيند و ميروند اما تنها چيز ماندگار كه هرگز نمي رود نام تيراختور بر روي پرچم هاي قرمز رنگي است كه در دستان كودكان اين ديار هميشه در اهتزاز است.

 

خرداد 90 فرا مي رسد و به يك باره خبري مي رسد كه همگي را در بهت فرو مي برد،  

سه جلسه محروميت بازيهاي خانگي تيراختور!

همه مات و مبهوت خبر را براي همديگر نقل قول مي كنند و در اين ميان بمب نقل و انتقال فصل نيز منفجر مي شود و جاسم كرار به استقلال مي پيوندد و از پس وي يكي پس از ديگري مي روند روزها مي گذرد و بازار شايعات داغ و بازار حقايق بي فروغ و كساد. تا اينكه:

 

امير قلعه نوعي سرمربي تراكتورسازي شد!

 

ژنرال مي آيد و ارتش از وي استقبال مي كند. وي خرسند از اين استقبال با چنان شور و شوقي كارش را شروع مي كند كه همه تلخي، سه جلسه محروميت به فراموشي سپرده مي شود.

 

با شروع خريد بازيكن، دوباره دستهاي پشت پرده و شمشيرهاي آخته به بيرون كشيده مي شود و رودرروي محبوب آزربايجان صف آرايي مي كنند.

 

هر روز شاهد قهر و آشتي هاي فراواني مي شويم كه از جانب مديرعامل و سرمربي و بازيكن و... تيتير اول روزنامه هاي ورزشي و غير ورزشي ايران مي گردد و دست آخر نامه عاشقانه دفاع تيم آبي پايتخت كه در ملودرامي وصف ناشدني با هواداران تيمش ( همان هايي كه اين آقا بعد از بازي راه آهن به آنها توپيده بود كه استقلال 30 ميليون طرفدار دارد! چرا تعدادشان انقدر كم است؟؟؟) حرف از جدايي اجباري مي زند و اينكه تنها براي يكسال از آنها جدا شده و سال بعد با اميرخان به استقلال بر مي گردد!!!

 

اينجاست كه هوادار تيراختور آزربايجان با يك علامت سوال بزرگ مواجه مي شود:

 

آيا تيراختور، عشق را از اين چنين انسانهايي گدايي مي كند؟؟؟

 

و دست آخر امروز خبري به خبرگزاري ها ارسال مي شود با اين مضمون:

 

اميرقلعه نوعي خواستار تغيير رنگ پيراهن تيم تراكتورسازي از قرمز به سفيد شد!!!

 

كمي آن طرف تر و دور از تمام اين هياهو ها عروس و سوگلي آزربايجان نفس هاي آخرش را مي كشد  و گويي در اين ديار كسي نيست به فريادش برسد و تنها درنا هاي زيبا هستند كه از آسمان برايش اشك مي ريزند.

 

روي صحبت  با كادر فني و غير فني تيم تراكتورسازي ايران است:

 

آقايان اينجا آزربايجان است مهد انسانهاي عاشقي كه همواره براي حق و حقوق پايمال شده خود در وسعت جغرافيايي كه اكثريت هستند جنگيده اند و در اين راه همواره مورد تمسخر و اهانت اقليت قرار گرفته اند.

 

تيراختور ما سمبل هويت و حق طلبي آديوخ آزربايجانلي هايي است كه در ظاهر  به عصايي شكسته تكيه داده اند ولي چه كسي است كه نداند تكيه گاه اصليشان سهند و ساوالان است.

 

پروژه فارسيزه كردن تيراختور آزربايجان را كليد زده ايد كه به خيال خام خود مردمان آزربايجان را نيز همسو با بقيه مردمان بي اخلاق ايران قرار دهيد اما يادتان نرود شمايي كه به تيراختور محبوب آزربايجان لقب تراكتور ايران را داده ايد، در زبان شيرين چون قندتان ضرب المثلي است كه مي گويد: سنگ بزرگ نشانه نزدن است.

 

آزربايجان، تنها تيراختور قرمز رنگ دارد و بس.

اوجالاسان تبريزيم

 

http://www.tiraxtorfans.com



یارپاق لار : 1 2 3 4 5 6 .. 14


Powerd By : ARZUBLOG.COM Theme Designer : Blogskin.ir