تورك مشاهير و مفاخير لر
AZƏRBAYCAN,QAŞQAE,TÜRKMƏN,XƏLƏC ،ƏFŞAR VƏ...
+0 به يه ن
یاییلیب : چهارشنبه 31 فروردین 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : شعر،موسيقي و ادبيات | 0 باخيش لار
رضا ناجي (زاده ۵ دي ۱۳۲۱ در تبريز) بازيگر ايراني است. او در پنجاه و هشتمين دوره جشنواره فيلم برلين در سال ۲۰۰۸، برنده جايزه خرس نقره*اي بهترين بازيگر مرد براي بازي در فيلم آواز گنجشك*ها شد.

ناجي فعاليت حرفه*اي*اش را از سال ۱۳۴۱ با بازي در تئاتر شروع كرد.

بازيگر


* بچه*هاي آسمان
* تولد يك پروانه
* باران
* پرنده*باز كوچك
* سوداگر
* او
* بيد مجنون
* باغ*هاي كندلوس
* براي آمدنت دعا مي*كنم
* يك قدم تا خدا
* باد در علفزار مي*پيچد (۱۳۸۴)
* سرگيجه (۱۳۸۵)
* يك قدم تا خدا (۱۳۸۵)
* آواز گنجشك*ها (۱۳۸۶)


جايزه*ها



* ۱۳۸۶ - خرس نقره*اي بهترين بازيگر مرد از جشنواره فيلم برلين براي بازي در فيلم آواز گنجشك*ها (مجيد مجيدي) 
* ۱۳۸۷ - جايزه بهترين بازيگر مرد از جشنواره فيلم دمشق براي بازي در فيلم آواز گنجشك*ها (۲۰۰۸)
* ديپلم افتخار بهترين بازيگري از پانزدهمين جشنواره فيلم فجر
* پروانه زرين بازيگري از هفدهمين جشنواره بين*المللي فيلم*هاي كودكان و نوجوانان
* ديپلم افتخار و جايزه ويژه هيات داوران از بيست و دومين جشنواره بين*المللي فيلم فجر



+0 به يه ن
یاییلیب : چهارشنبه 31 فروردین 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : علمي،فرهنگي،تاريخي | 0 باخيش لار
محمد بن عبد الصبور خوئي تبريزي معروف به؛ حكيم قوبولي

نويسنده: سلطان القرائي، جعفر



محمد بن عبد الصبور خوئي تبريزي معروف به؛ حكيم قوبولي در خوي متولد شده بود و در تبريز اقامت داشت، درعلم طب ماهر و يكي از بزرگان اطبّاي عصر خود در ايران بود. از علوم دينيّه و فنون ادبيّه بهره وافي داشت، مردي كار كرده و عالم پر مايه بود، اوقاتي كه در اصفهان به تحصيل اشتغال داشت، گرفتار مرض هائل شقاقلو گرديده، پايش را بريدند. ابتدا در رشته علوم دينيّه كار مي*كرد، مي*خواست در زمره عالمان دين باشد، وقوع اين حادثه، وضع كارش را عوض كرد، به تحصيل علم طب تمايل يافت و با سعي فراوان به كسب فنون طبّيّه پرداخت تا طبيب معروف زمان خود گرديد. پايش كه بريده شد به جاي آن، پاي چوبين كه روي آن را با چرم پوشيده و به صورت چكمه آورده بودند، نهادند، به سختي و به مددكاري آن پاي چوبين تردد مي كرد، بعدها كه شهرت يافت و به حلقه اطبّاي بزرگ درآمد به حكيم قوبولّي معروف شد و قوبول عبارت از همان نوع پاي چوبين است و موجب شهرت همين. 

محسن ميرزا ميرآخور فرزند عبداللّه ميرزا پسر فتحعلي شاه قاجار در منشآت خود آنجا كه از درد پاي خويش شكايت مي كند مي*نويسد:

»...پاي لنگ است و حوصله تنگ، خيالات پريشان چون خيالات صاحب چرس و بنگ، با اين همه عجب از دوست و دشمن، مرد و زن، پير و جوان، سياه و سفيد، كنيز و غلام، خرد و بزرگ، تاجيك و ترك، عارف و عامي، مكّي و شاهي، هاشمي يا هشامي، مرض را از تمام تمارض فرق نمي كنند يقين دارند كه من در باغ عباس‏آباد با خاطري شاد به زير نارون و سرو آزاد با پاي لنگ به آهنگ: (جائي كه سرو بوستان با پاي چوبين مي چمد) با ملامحمّد قبلّي رقص لكزي مي كنم يا با شيخ نجفقلي چوله و حسين خان نظام الدوله دستمال به دست گرفته چوبي مي كشم...«.اين تلميح مليح محسن ميرزا كه معاصر و شايد مصاحب و معاشر ملامحمد است دلالت صريح دارد كه ملامحمد با پاي چوبين كه قوبول باشد، حركت مي كرده و پاي صحيح و سالم نداشته است.

دكتر سيد محمد خان پزشك معروف عصر ما كه با خاندان حكيم قوبولّي خويشي و پيوستگي دارد از مرحوم ميرزا جبار خان ارفع الحكما پسر ميرزا علي اشرف پسر ملامحمّد حكيم قوبولّي روايت كرد كه او مي*گفت: »پاي جدّ مرا به علت شقاقلوس بريده بودند با قوبول يعني با پاي چوبين رفت و آمد مي*نمود، آن است كه در ميان مردم معروف به حكيم قوبولّي شده بود«.

من هم كساني را در تبريز ديدم كه همين حال را داشتند و با پاي چوبين در كوچه و بازار تردد مي نمودند و مردم آنها را با وصف قوبولّي توصيف مي*كردند و چنانكه پيش از اين گفته شد مراد از قوبول پاي چوبين است كه روي آن را با چرم پوشيده، به صورت چكمه مي*آورند.

قوبول بضمّ اول و ثالث و سكون لام در آخر و واو حاكي از ضمه ماقبل، تركي است، در تبريز به همان معني و به معني تيركش و غلاف اسلحه كمري دوره قديم و ظرف باروت و همچنين به ظروف لوازم و اسباب تنباكو كشي كه از چوب ساخته و روي آنرا با چرم مي*پوشند، اطلاق مي*شود و معني ظريف علي الاطلاق در تمام مصاديق اين لغت مندرج است. در تركي عثماني»قوبور« و در چغتائي »قوپور« خوانند(1) و شايد اصل »قوبول« نيز »قوبور« بوده و با اضافه »لي« به آخر آن را به لام تبديل كرده به ادغام »قوبولي« خوانده‏اند. در تركي در بعضي موارد، را و لام جا عض مي كنند.لفظ »لي« در مورد بحث افاده مالكيّت مي كند.

ميرزا محمد علي خان تربيت در دانشمندان آذربايجان زير عنوان »حكيم قبلّي« مي نويسد كه: »...بدين عنوان (يعني عنوان قوبولّي) بدان جهت شهرت يافته است كه هميشه با قبل و منقل حركت مي كرده و عشق زيادي به غليان داشته است...«.

ميرزا محمدعلي مدرس خياباني رحمه‏اللّه نيز زير عنوان »حكيم قبلّي مولانا محمد« مي نويسد كه: »...از آن رو كه به قليان عشق مفرطي داشته و هر جا كه رفتي اسباب چاي و قهوه و قليان را كه در آن زمان متعارف و در اصطلاح آذربايجاني ها به قبل (با دو ضمه) منقل معروف بود به همراه خود بردي، به همين عنوان قبلّي(با دو ضمه و تشديد لام) شهرت يافته...«.

مرحوم تربيت مرجع نشان نمي دهد و معلوم نيست كه او اين مطلب را از كجا و از كدام مأخذ روايت مي*كند. 

مرحوم مدرس خياباني به اطلاعات خارجي محول مي كند و كاري با صحّت و سقم آن ندارد. در هر حال به موضوعات استحسانيه و مجعولات تاريخيّه اشبه است و ما حقيقت مطلب را از قول نوه صاحب ترجمه نقل و با نوشته مرحوم محسن ميرزا ميرآخور مؤكّد ساختيم و اهل البيت ادري بما فيه.

صاحب المآثر و الآثار (2 ) شرح حال مختصري از او آورده مي گويد: »ملامحمد قبلّي حكيم باشي حضور مبارك بود (يعني ناصرالدين شاه قاجار) و در علم تشريح كتابي مشروح نوشته و مطبوع افتاده (3 )«. سال تولد و وفات وي معلوم نشد، دوره سلطنت فتحعلي شاه قاجار و محمد شاه را به پايان رسانده و پاره‏اي از ايام سلطنت ناصر الدين شاه را درك كرده است. از تأليفات وي كه تا امروز به نظر نگارنده رسيده، رساله »تعليم نامه« است در عمل آبله‏كوبي كه متن فارسي آن با انشاي او است. اين رساله به امر نايب السلطنه عبّاس ميرزا در غره شوال سال 124به زبان فارسي انشا و در سال 1245 به سعي و اهتمام علي پسر حاجي محمد حسين تبريزي معروف به امين الشرع در 56 صفحه با حروف سربي در تبريز به طبع رسيده است. عنوان رساله به نام فتحعليشاه قاجار است، در ديباچه پس از مدح نايب السلطنه عباس ميرزا در كيفيت ايجاد و اختراع آبله‏كوبي با مايه آبله‏گاوي و سبب وصول اين اختراع جديد از مملكت انگليس به ايران بحث مي كند و در باب اهتمام و اصرار نايب السلطنه به تعميم آبله‏كوبي كه چگونه براي رفع وحشت مردم و تشويق و جلب رغبت آنها ابتدا در اولاد خود و امير زادگان، اين عمل جديد را بهر برده و بعد به وسيله حاجي بابا در اطفال رعايا و توده مردم اجرا نموده است به تفصيل سخن مي*گويد. اجمالا فوايد تاريخي دارد و حاوي مطالب سودمند است و با وجود اختصار از نظر تاريخ درخور دقّت.

ديگر كتاب مفصل و مبسوطي است در علم تشريح و فوايد طبّيّه موسوم به»انوار ناصريه« و آن روي سه كتاب وضع شده با اين ترتيب:

كتاب اول ـ در تشريح و مصوّر و اشكال تشريحيّه.

كتاب دوم ـ بحث در امور طبيعيّه طب جديد.

كتاب سوم ـ بحث در معالجات.

مؤلف اين كتاب را در ايّام سلطنت ناصر الدين شاه قاجار تأليف نموده است و آن را در سال 1272 به دستور ناصر الدين شاه به طبع رسانيده‏اند. مصور با تصاوير و نقوش تشريحيّه و با چاپ سنگي است. در پشت ورق اول نام مؤلف را با عنوان: »ميرزا محمد حكيم باشي كل حكماي ايرا« آورده‏اند و فضايل علمي او را بسيار ستوده‏اند و هم در آن صفحه كتاب را به نام »تشريح البشر و توضيح الصور« خوانده‏انمرحوم تربيت در دانشمندان آذربايجان اين سه كتاب را نيز در ضمن تأليفات وي آورده و بحث موجزي در معرفي آنها نموده است:

1ـ خلاصه عباسي به نام نايب السلطنه عباس ميرزا.

2ـ مجمع الحكمتين به نام محمد شاه قاجار.

3ـ ترجمه قصيدة بانت سعاد به فارسي و در مقابل هر بيتي از آن يك رباعي.

در نقشه‏اي كه به سال 1297 هجري قمري براي شهر تبريز ترسيم در مطبعه كربلائي اسد آقا باسمه‏چي در تبريز چاپ گرديده است در ضمن اسامي بعضي ابنيه و عمارات محلّه امير خيز، كاروانسرائي به نام »كاروانسراي حكيم قوبولّي« معرفي مي شود كه علي الظاهر از مآثر اين حكيم ت.

دكتر سيد محمدخان مي گويد كه: او را پسري بود به نام ميرزا علي اشرف، او نيز طبيب بود، شهرت و وجاهت پدر در كارش تأثير بزرگ داشت. ميرزا علي اشرف 5 پسر داشت:

1ـ معاون نظام هدايت (متوفي در 1311 شمسي)، به مشاغل ديواني مي*پرداخت، در يكي از دواير دولتي كار مي*كرد.

2ـ ميرزا خليل خان ملقّب به مشاور السلطان(متوفي در 1316 شمسي)، وقتي در تبريز كارگزار بود.

3ـ ميرزا جليل خان ملقّب به ناصر الحكما (متوفي در 1307 شمسي)، طبيب معروف بود.

4ـ ميرزا جبار خان ملقّب به ناصر الحكما (متوفي در 1327 شمسي) طبيب معروف و از شاگردان طب دار الفنون تبريز بود به طهران نيز رفته و افتخار شاگردي دكتر محمدخان كفري كرمانشاهي را هم داشت.

5ـ ميرزا غفّارخان ملقّب به شهاب لشكر (متوفي در 1322 هجري قمري)، در دربار شعاع السلطنه به سر مي برد.

فعلا جمع كثيري از نواده‏هاي مرحوم قوبولّي در تبريز ساكن و از آنان‏اند آقايان نصرت‏اللّه‏خان شهاب لشكر و فتحعلي‏خان جوانبخت و منصورخان پاورقي:

(1) ـ لغت چغتائي و تركي عثماني، تأليف شيخ عثمان بخاري، رسملي قاموس عثماني و الدراري اللامعات ديده شودـ

(2) ـ اين كتاب در سال 1306 تأليف شده است.

(3)ـ گويا مراد »انوار ناصريه« است.

برگرفته از: مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني تبريز »بهار 1351 ـ شماره 101.صفا


+0 به يه ن
یاییلیب : چهارشنبه 31 فروردین 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : شعر،موسيقي و ادبيات | 0 باخيش لار


(Rashid Behbudov) متولد 1915 فرزند مجيد يكي

از بزرگترين خوانندگان قرن بيستم در سرزمين هاي آذري زبان

محسوب ميشود. شهرت اصلي او بخاطر اجراي ترانه هاي عاشقانه

بخصوص آنهايي كه توسط توفيق قليوفTofig Guliev)

تهيه شده است مي باشد. شهرت او از زماني آغاز شد

كه نقش يك بازرگان ثروتمند را در نمايش موزيكال معروف آرشين



مال آلان (Arshin Mal Alan) بازي كرد. او به كشورهاي زيادي از جمله ايران، انگليس،

فنلاند، تركيه، چين، بلغارستان، بلژيك،اتيوپي،هند،عراق، شيلي، آرژانتين و ... سفر كرد

و در هر كشور حداقل ترانه اي به آن زبان خواند بطوري كه در مجموعه آثار او حدود 50 ترانه به

زباني هاي غير آذري موجود است. فعاليت او در زمينه موسيقي محلي بقدري بود

كه در سراسر ممالك آذري زبان نام رشيد بهبودف همواره در كنار موسيقي فولك به ميان مي آيد.

او در شهر تفليس (گرجستان) بدنيا آمد و پس از فراگيري مقدمات موسيقي نزد پدر كه او نيز خوانند

بزرگي بود، در ايروان (ارمنستان) در يك گروه موسيقي Jazz شروع به فعاليت كرد و در كنار آن در

اركستر فيلارمونيك ايروان نقش خوانندگي را بعهده داشت. وي همچنين در سالهاي 1938 تا 1944

خواننده بي همتاي تنور در Opera House ايروان بود. همانند بسياري ديگر از هنرمندان مردم دوست بود

و براي مصالح عموم كار ميكرد. بعد از جنگ جهاني دوم بعنوان نماينده روسيه به مجارستان رفت تا در

كنفرانس دمكراسي جوانان در بوداپست شركت كند، در آنجا علاوه بر نقش سفير به اجراي قطعاتي در

ارتباط با موضوع كنفرانس پرداخت و جايزه بزرگ بين المللي نيز دريافت كرد. به اين قطعه گوش كنيد و

ببينيد كه چگونه احساس موسيقي Jazz با سبك خواندن خاص و تحريرهاي بهبودف تلفيق شده است 

بدليل توانايي هاي بيش از حد در خوانندگي، ديگر ايروان توانايي پروش چنين

هنرمندي را نداشت اين بود كه در سال 1945 به آذربايجان رفت و در آنجا

فعاليت هنري خود را ادامه داد. در سالهاي 46 تا 56 او سوليست

فيلارمونيك آذربايجان بود و همچنين طي سالهاي53 تا 60 در

Azerbaijan State Opera همواره حرف آخر را ميزد

. وي همچنين به فعاليت هاي آموزشي درState Concert Ensemble

بين سالهاي 57-59 پرداخت و در سال 1966 مجموعه اي تحت عنوان

State Song Theater تاسيس كرد كه امروزه به Behbudov Theater تغيير نام پيدا كرده است.

بهبودف انسان پر كاري بود از 8 صبح تا 8 شب، هر روز كار و تمرين ميكرد. جالب هست كه بدانيد او

ادبيات بسيار قوي هم داشت و هنگام كار با شاعر و آهنگساز اگر احساس ميكرد كه كلام با موسيقي هم

خواني نداردبه سليقه خود پيشنهاد تغيير كلام را ميداد كه اغلب هم با آن موافقت ميشد.

او پا فراتر از اين هم ميگذاشت و در بسياري موارد ملودي قطعات را نيز به نظر خود تغيير ميداد!

بارها و بارها اتفاق افتاده بود كه شبها بدون لحظه اي خوابيدن براي تمرين و ساخت قطعات

اپراي بطور مدام كار كند. او علاقه بسيار زيادي به ترانه هاي عاشقانه و ترانه هايي داشت كه در آن از

مهر و محبت صحبت ميشود و به همين خاطر اغلب ترانه هايي كه به زبان هاي خارجي اجرا كرد در اين

دسته ازمحتوي بودند.

او علاوه بر اجراي ترانه هاي محلي كشورهاي مختلف به زبان خودشان، بسياري از كارهاي

زيباي خودش را نيز به زبانهايي مانند فارسي، انگليسي، روسي و ... ترجمه و اجرا كرد. وي همچنين

توانايي اين را داشت كه به راحتي به زبانهاي انگليسي، آلماني و فرانسه صحبت كند و بسياري نيز معتقد

بودند كه او ترانه هاي روسي را بمراتب بهتر از خوانندگان روس اجرا ميكند. شايد اگر ترانه Ana (مادر)

او را شنيده باشيد با اين صحبت ها زودتر هم عقيده شويد

او در سال 1973 درگذشت و در تمام مدت زندگي صداي خود را

آنچنان پرورش داد و از آن محافظت كرد كه گويي همواره

صدايي در حد سن پختگي دارد 

. وي چنان بدعتي در شيوه هاي جديد خوانندگي پاپ و اپرا بجاي

گذاشت كه امروزه بسياري از خواننده هاي آذري زبان سعي در

تقليد از روشهاي خوانندگي او ميكنند. ترانه هاي زيبايي مانند لاله ها، مادر، كوچه ها، ريحان و ... كه گوش

آشناي بسيار از ايراني ها هست و به نوعي همواره جز موسيقي محلي آذري زبانان ايران هم محسوب

ميشود، هرگز از خاطره ها نمي رود. 







 


+0 به يه ن
یاییلیب : چهارشنبه 31 فروردین 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : شعر،موسيقي و ادبيات | 0 باخيش لار
شيخ سعدالدين محمود بن امين الدين عبدالكريم بن يحيي شبستري از عرفا و شعراي نامي قرن هفتم و هشتم هجري است. او در سال ۶۸۷ه. در ايام سلطنت كيخاتوخان در قصبه شبستر واقع در هشت فرسخي تبريز متولد شد و در عهد سلطان محمد خدابنده و ابوسعيد بهادرخان در شهر تبريز مرجع علما و مضلا بود.
شبستري پس از كسب دانش در تبريز به مسافرت در شهرهاي مختلف پرداخته و در سفر به مصر، شام، حجاز از علما و مشايخ اين سرزمين ها كسب دانش توحيد كرده است. او خود در اين باره مي گويد:
مدتي من زعمر خويش مديد صرف كردم به دانش توحيد
در سفرها به مصر و شام و حجاز كردم اي دوست روز و شب تك و تاز
سال و مه هم چو دهر ميگشتم ده ده و شهر شهر مي گشتم
گاهي از مه چراغ مي كردم گاه دور چراغ مي خوردم
علما و مشايخ اين من بس كه ديدم به هر نواحي من
جمع كردم بسي كلام غريب كردم آنگه مصنفات عجيب
هم چنين شيخ محمد در سفري به كرمان در آنجا تاهل اختيار كرده و در آن شهر اولاد و احفادي از او به وجود آمده است كه جمعي از ايشان اهل قلم و كمال بوده و به خواجگان شهرت يافته اند.
شبستري پسري به نام عبدالله داشته كه جواني فاضل و كامل و ماهر در علوم مختلف به خصوص رياضي بوده است. وي در سال ۹۲۶ه. از جانب سمرقند به درباز روم رفته و سلطان سليم او را تعظيم بسيار كرده است. شيخ عبدالله مثنوي به نامه شمع و پروانه به نام سلطان سليم سروده و نيز رساله اي به زبان فارسي در قواعد معما به نام سلطان مذكور نوشته است.
شبستري سرانجام به تبريز باز گشته و در سال ۷۲۰ه. در ۳۳ سالگي وفات يافته و در شبستر وسط باغچه گلشن در جوار مزار استادش بهءاالدين يعقوبي تبريزي مدفون شده است. بعضي ها معتقدند كه چون شبستري وصيت كرده كه او را پاي مزار شيخ بهاءالدين دفن كنند و سال وفات بهاءالدين ۷۳۸ه. است و هم چنين چون باباابي سبشتري در مرض موت شبستري حاضر بوده و در همان ماه وفات شبستري فوت نموده و تاريخ وفات باباابي ۱۷ ربيع الاول سال ۷۴۰ه. است؛ پس سال وفات شبستري هم بايد ۷۴۰ه. باشد ضمنا با توجه به تجديد عمارت هاي مكرر مقبره شبستري احتمال آن داده شده كه تاريج فوت نوشته شده بروي مزارش تغيير كرده باشد.
بعضي از معاصران، تاريخ وفات شيخ محمود را همان ۷۲۰ه. پذيرفته اند ولي تولد او را پيش از سال ۶۸۷ه. حدس زده اند و دليل آن را هم بعيد بودن ۲۶ سالگي شبستري براي شهرت فراوان او در عهد خدابنده ذكر كرده اند. شبستري پيرو مذهب سنت و جماعت و معتقد به عقايد اشعريان بوده است. لاهيجي شارح گلشن راز شيخ و مرشد شبستري را امين الدين مي نويسد. خود شيخ محمود نيز در مثنوي سعادت نامه از امين الدين ياد ميكند:
شيخ و استاد من امين الدين دادي الحق جوابهاي چنين
برخي هم استاد او را بهاءالدين يعقوبي تبريزي دانسته؛ اما با استنباط از عبارت صاحب روضات الجنان ميتوان هر دوي آنها را از اساتيد وي دانست.

آثار شبستري:
الف- آثار منظوم (ا- گلشن راز، ۲- سعادت نامه)
ب- آثار منثور (۱- حق اليقين في معرفة رب العالمين، ۲- مرآ*ََْة المحققين، ۳- شاهد يا شاهد نامه)
منبع:سايت مشاهير و چهره هاي ماندگار


+0 به يه ن
یاییلیب : چهارشنبه 31 فروردین 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : شعر،موسيقي و ادبيات | 0 باخيش لار
اميرعليشير نوايي شاعر، اديب، وزير و نويسنده بزرگ ترك



امير علي شير نوايي يكي از شاعران بزرگ تاريخ ادبيات تركي و فارسي است. نوايي چه در نظم و چه در نثر آثار گرانبهايي از خود بر جاي نهاده است. و مجالس النفائس او يكي از مشهورترين تذكره هاي تاريخ ادبيات است كه اصل آن به زبان تركي جغتايي است ولي در ايران ترجمه فارسي آن به كرات منشتر شده است و تقريبا تاكنون چهار ترجمه فارسي از اين كتاب در دست است.
اشعار تركي نوايي به زبان تركي جغتايي (چاغاتاي) مي باشد. در مورد زبان جغتايي ميتوان گفت: اين زبان بعد از تركي قاراحاني و تركي خوارزمي در آسياي ميانه ظهور يافت و به عنوان زبان ادبي و مكتوب اين سامان به كار گرفته شد و بعد از يك دوره رونق هشتصدساله با روي كار آمدن زبان ازبكي جديد كه بر اساس همين زبان جغتايي و نيز لهجه هاي محلي ازبكستان شكل گرفت، به يكباره از ميان رفت. در واقع زبان جغتايي يكي از مهمترين زبانهاي ادبي و مكتوب تركي است كه مقايسه آن با تركي عثماني و آذربايجاني قياس مع الفارقي نخواهد بود و نيز پربيراه نخواهد بود كه اگر گفته شود اين زبان رونق خود را مديون امير عليشير نوائي است.
تاثير آثار اميرعليشير نوائي در گسترش اين زبان به حدي است كه در دوره قاجاريه چندين شاعر ترك در تهران به اين زبان شعر سروده اند و علاوه بر آن چندين لغتنامه براي شرح و توضيح آثار اين شاعر بزرگ تدوين شده است كه مشهورترين آنها لغتنامه سنگلاخ نوشته ميرزا مهدي خان استرآبادي منشي نادر شاه است.
نگارنده به هيچ وجه قصد تحقيق و تفحص در اين باب را نداشتم اما آشنايي با سايت نوايي كه توسط ادب دوستي به نام « انجنير نامق كمال بدري » اداره ميشود، مرا وسوسه نمود كه دوباره به نوايي بينديشم و گزيده اي از غزليات تركي نوايي را كه در فرانسه توسط حميد اسماعيل اف و jean-pierre balpe منتشر شده است و ضمن ارائه ترجمه فرانسوي اصل غزلها را به خط عربي و احتمالا از روي يك نسخه خطي آورده است، بخوانم. اين نوائي خواني كه يك روز كامل مرا از كارهاي انباشته شده ام بازداشت، بسيار لذتبخش و در عين حال درد آور بود. چون براي لذت بردن از اشعار زيبا و بسيار زيباي نوايي بايد حتما با تركي جغتايي آشنا بود كه امكان آن براي همه وجود ندارد و نيز ضمن خواندن اين اشعار متوجه مسئله ديگري نيز شدم و آن اينكه تركي جغتايي برعكس تركي آذربايجاني و عثماني، با عروض سازگاري بسياري دارد و پسوندهاي «غه»، «كا» و… به راحتي جاهاي خالي افاعيل را پر كرده و شعرها بسيار خوش آهنگ و خواندني ميشوند و چه بسا موفقيت اين زبان ادبي بزرگ شرقي به غير از تاثير نوايي در اين نكته نيز نهفته باشد.
نوايي در شعر فارسي «فاني» و در شعر تركي «نوايي» تخلص ميكرد كه در تاريخ ادبيات نيز البته با تخلص تركي خود شناخته ميشود. آثار تركي امير عليشير نوائي كه در فرهنگ معين آمده است به شرح ذيل است كه البته ممكن است اين ليست كامل نباشد.
آثار تركي نوايي:
ـ خمسه كه مشتمل بر:
تحية الابرار، فرهاد و شيرين، ليلي و مجنون، سد سكندري و سبعه سياره.

ـ مثنوي لسان الطير،

ـ تذكره مجالس النفائس،

ـ تاريخ انبيا

ـ تاريخ الملوك العجم،

ـ رساله عروضيه،

– خمسة المتحيرين،

ـ محاكمة اللغتين،
ـ منشأت تركي،
- ترجمه لغت التركيه بالفارسيه

و در پايان چند بيت از اشعار نوايي را كه توانستم كم و بيش به هيئت تركي آذربايجاني در آورم تقديم دوستان مي كنم:
قدح
گول وقتي ميسر اولسا گلفام قدح
اوندان سورا دوتسا بير گولندام قدح
منع ائيله سه جمله اهل اسلام قدح
كافرمن اگر قيلماسام آشام قدح
*

غريب

غوربتده غريب شادمان اولماز ايمش
ايل اونلا شفيق و مهربان اولمازايميش
آلتين قفس ايچره گر قزل گل بيتسه
بلبل غه تيكان تك آشيان اولمازايميش
(بولبول غه: بولبوله، بولبول اوچون)

*
تقوا دفتري
رندليكدن مست و شاكرمن كي تقوا دفترين
قيلديلار چون شرح، اول خيل ايچره آديم يوخ ايدي
*
بيمار
بير زامان آغلار ايديم من زار هر بيمار اوچون
ايندي آغلارلار بوتون بيمارلر من زار اوچون
/*
چاره
نوايي چاره دن گل آچما سؤز كيم
غمينه چاره سيزليك، چاره قيلميش
*
غزل
گؤزونو بلا قرا بولوبدور
كيم جانه قرا، بلا بولوبدور
مجموع دواني درد بولدو
درديني منه دوا بولوبدور
عشق ايچره اونون فداسي يوز جان
بيگانه يه آشنا بولوبدور
تاقيلدي يوزون هواسي جانيم
اوز ساري اونا هوا بولوبدور
باقي تاپار اول كي اولدو فاني
رهرويه بقا، فنا بولوبدور
تا دوزدو نوايي آيت عشق
عشق اهلي آرا نوا بولوبدور
امير عليشير نوايي شاعر، اديب و وزير بزرگ ترك در سال ۸۸۰ هجري مصادف با ۱۵۰۱ ميلادي بعد از عمري آفرينش و آباداني از جهان چشم بر بسته است.


+0 به يه ن
یاییلیب : چهارشنبه 31 فروردین 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : شعر،موسيقي و ادبيات | 0 باخيش لار
غلامحسين ساعدي در 14 دي 1314 در تبريز متولد شد. نخستين آثارش را از 1334 در مجلات ادبي به چاپ رساند. او كه در ابتدا به عنوان نمايشنامهنويسي چيره دست (با نام مستعار گوهر مراد) شهرت يافته بود، با نگارش داستانهاي زيبايي چون «گدا»، «دو برادر» و «آرامش در حضور ديگران»، جايگاه خود را به عنوان يكي از خلاقترين داستاننويسان ايران نيز تثبيت كرد.
آثار او دستمايهي برخي از بهترين فيلمهاي بلند سينماي ايران قرار گرفته است، كه از جملهي آنها ميتوان فيلمهاي "گاو" (ساختهي داريوش مهرجويي، 1348)، "آرامش در حضور ديگران" (ساختهي ناصر تقوايي، 1349) و "دايرهي مينا" (ساختهي داريوش مهرجويي، 1353) را نام برد.
ساعدي در دوم آذر 1364 به علت خونريزي دستگاه گوارش در فرانسه درگذشت و در گورستان پرلاشز در كنار صادق هدايت يه خاك سپرده شد.




كتابهاي ايشان عبارت است :








آشفته حالان بيداربخت
تاتار خندان
ترس و لرز
توپ
چوب بدستهاي ورزيل
خانه روشني
شناختنامه غلامحسين ساعدي
ضحاك (نمايشنامه در پنج پرده)
عزاداران بيل
غريبه در شهر
غلامحسين ساعدي
گاو
واهمههاي بي نام و نشان


+0 به يه ن
یاییلیب : چهارشنبه 31 فروردین 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : يادداشتها | 0 باخيش لار

ازبرعلي حاجوي معروف به ريزعلي خواجوي، زاده ۱۳۱۰ خورشيدي در ميانه نام اصلي فردي است كه در داستاني منتشر شده در كتاب فارسي سوم دبستان مدارس ايران، با عنوان دهقان فداكار به اشتباه ريزعلي خواجوي نوشته شده است.
خلاصهٔ رويداد
او در سن سي*ودو سالگي شب هنگام در حالي كه در كنار ريل قطار حركت مي*كرد، متوجه مسدود شدن مسير قطار به علت ريزش كوه شد. در آن هنگام براي نجات قطار و مسافرين آن، كت خود را آتش زد و به سمت قطار حركت كرد. اين كار نتوانست مسئولين قطار را آگاه سازد و در نهايت با شليك چند گلوله از تفنگ شكاري خود توانست باعث توقف قطار شود.

به گفتهٔ او پس توقف قطار مردم ناراضي از قطار پياده شدند و او را كتك زدند. تا اينكه او آنها را متوجه خطري كه در انتظار آنها بود ساخت. پس از آنكه مسافرين با چشم خود ريزش كوه را ديدند به تشكر و عذرخواهي از او روي آوردند.
تقدير از دهقان فداكار
در سال ۱۳۸۵ در سومين همايش اعطاي تنديس ملي فداكاري از وي تجليل شد و اين تنديس به او اهدا شد.

در اين مراسم كه در تالار علامه اميني دانشگاه تهران برگزار شد، ازبرعلي داستان را از زبان خود تعريف كرد و مترجم او آن را از زبان تركي به فارسي ترجمه مي*كرد.





حجت الحق ابوعلي سينا در سوم صفر سال 370 هـ.ق در خرميثن ـ از توابع بخارا در تركستان(ازبكستان كنوني) ـ به دنيا آمد و در روز جمعه اول رمضان 427 هـ.ق در همدان درگذشت. 


حجت الحق ابوعلي سينا در سوم صفر سال 370 هـ.ق در خرميثن ـ از توابع بخارا در تركستان(ازبكستان كنوني) ـ به دنيا آمد و در روز جمعه اول رمضان 427 هـ.ق در همدان درگذشت.

آرامگاه اين دانشمند در كنار خيابان بوعلي قرار دارد كه در دوره اخير به جاي بناي قديمي ساخته شده است. اين بناي برجي توسط مهندس هوشنگ سيحون به تقليد از بناي گنبد قابوس (397هـ.ق) طراحي شده است. اختلاف عمده برج آرامگاه بوعلي سينا با گنبد قابوس، در مقياس كوچك آرامگاه بوعلي، تعداد پره هاي برج و نيز در فقدان جدار برجي آن است.

بناي گنبد بتوني مخروطي شكل اين برج، بر روي دوازده پايه بلند از بتون مسلح قرار گرفته است. ارتفاع هر پايه برج از كف زيرين آرامگاه تا زير گنبد جمعاً 22/95 متر، پهناي هر پايه كه قسمت كوچكي از شعاع برج به شمار ميرود

در پايين، 1/17 متر و در بالا 92سانتيمتر، ضخامت هر پايه كه طبعاً قسمت كوچكي از محيط برج را تشكيل ميدهد 35 سانتيمتر، شعاع گنبد مخروطي شكل آرامگاه، 2/05 متر، ارتفاع مخروط،3/80 متر، ارتفاع تمام هيأت گنبدي شكل نوك آرامگاه 5/95 متر، ارتفاع اصلي آرامگاه 6/10 متر، و بلندي مجموع بنا تا نوك برج، كمي بيش از 28 متر است.

مدخل اصلي بنا از سمت مشرق بوده، ايواني به عرض 3/15 و طول قريب 30 متر داراي يك رديف ستون ساده شامل ده ستون مدور كه قطر هر كدام در پايين 95 سانتيمتر و در بالا 75 سانتي متر به ارتفاع 4/10 متر است و از چهار پارچه سنگ گرانيت تشكيل شده، در جلوي بنا تعبيه شده است. وسط اين ايوان، در محكم و باشكوهي است كه از آن به دهليز مجلل آرامگاه داخل ميشوند. بر بالاي اين در به خط ثلث برجسته بر لوحه مرمري يكپارچه اين آيه مرقوم است: "و من يؤت الحكمة فقد اوتي خيراً كثيرا (بقره، 272)" چون به دهليز ـ به طول 8/70 و عرض 6/30 مترـ وارد شوند، سمت رو به رو، مدخل آرامگاه ابدي شيخ قرار دارد كه در ورودي آن به طرحي شيوا از مشبك آهني ساخته شده است و عرض و ارتفاع آن، 1/19و 1/4 متر است. در طرفين دهليز و نزديك ديوار، دو سنگ قبر بر روي سكوهاي كوتاه مناسبي بر زمين قرار دادهاند كه يكي بر روي قبر قديم بوعلي سينا بوده و ديگري سنگ قبر قديم "ابو سعيد دخدوك" ـ دوست ابوعلي سينا ـ بوده است.

سنگ قبر قديم بوعلي سينا به صورت دو طبقه پلهاي حجاري شده و بالاي آن تقريباً منشور شكل است. اين گونه سنگ قبر در دوره مغول و بعد از آن زياد معمول بوده است. بر روي بدنه و حاشيههاي چهار طرف اين سنگ قبر، به خط نسخ غير مرغوب، تمام آيه 25 و ابتداي آيه 26 سوره آل عمران و دو بيت شعر زير نوشته شده است: "حجت الحق ابوعلي سينا در شجع آمد از عدم به وجود در شصا كرد كسب جمله علوم در تكز كرد اين جهان بدرود" كلمات شجع، شصا و تكز، به ترتيب به حساب ابجد، 373، 391، 427 ميشود كه بنابر ابيات فوق، اشاره به سال تولد، سن 18 سالگي شيخ كه تمام علوم را فراگرفته بود و سرانجام سال وفات حكيم دارد. چون از دهليز بگذرند و وارد محل اصلي آرامگاه گردند، قسمت سفلي، دوازده پايه برج آرامگاه در ميان فضاي چهارگوش اين قسمت جلب نظر ميكند كه در ميان آنها، قبر ابو علي سينا و دوستش "ابوسعيد دخدوك" تعبيه شده است و تخته سنگ مرمر يكپارچهاي به طول و عرض 1 متر روي آنها را ميپوشاند. در بالاي ديوارهاي داخلي محوطه مربع آرامگاه، بيست بيت از قصيده معروف عينيه ابن سينا نوشته شده است. محوطه داخل آرامگاه در خروجي مستقلي به طرف مغرب دارد. قطر ديوار بناي آرامگاه به طرف مغرب 4/40 متر، ارتفاع آن14/70 و طول آن 65/10 متر است. تمام ساختمان آرامگاه بوعلي سينا بر روي صخره طبيعي كوهستان تحتاني زمين اين قسمت، يعني از عمق 9 متري با سنگهاي لاشه و ماسه و آهنگ و سيمان ساخته شده و بناي مذكور، بر روي چنين شالوده محكمي قرار گرفته است
منبع:اذربايجانيان مقيم كانادا:http://www.heyderbaba.ca/haber_detay.php?haber_id=578





استاد سخن،شاعر نغز گفتار و دلسوخته مرحوم حاج رضا صراف تبريزي در سال 1271 هجري قمري در محله ي راسته كوچه تبريز در دربند حصار ديده به جهان گشود.در سن 12 سالگي پدر خود را از دست داد به ناچار براي گذراندن زندگي به شغل پدرش يعني صرّافي روي آورد.مغازه اش در تيمچه ي حاج سيد حسين ميانه قرار داشت.در حين تجارت،به آموختن ادبيات فارسي و عربي پرداخت.
حاج رضا صراف هميشه در محافل علمي و ادبي شركت داشت و از سال 1291 ه .ق (از 20سالگي) يكي از اعضاي برجسته انجمن ادبي صفا بود كه جلسات انجمن در خانه وي تشكيل مي شد.او هميشه از محضر اديب نامدار مرحوم « لنكراني » پيش كسوت اين انجمن استفاده مي برد.
اين مرد اديب همواره از فقر فرهنگي مردم زمانه اش رنج مي برد و از اينكه مي ديد در جامعهاي ه او زندگي مي كند علم و ادب در مقام مقايسه با ماديات چندان اهميتي ندارد خطاب به خود مي گويد:
صراف ، نقد شعري داخي خرجه گئتميري مين بيت دن مقدم اولوب ايندي بير فلوس
در اواخر عمرش به شغل بنكداري مشغول بود كه انقلاي مشروطيت آغاز شد و او چون كه يك عمر در زمهرير اختناق زندگي كرده بود و مضرات استبداد را لمس كرده بود .... لذا پيام هاي نويد بخش نهضت مشروطه را با جان و دل پذيرا مي گردد.
شروع به سرودن اشعاري با مضامين انقلابي مي كند و در بحبوحه ي نهضت مشروطيت زماني كه همشهريانش در كنسول گري انگليس متحصن شده بودند.درياي غيرت او به غليان آمد و به سرودن اشعار مهيّج و انقلابي پرداخت:

اي ملت اسلام اويان وقت سحردي
گؤر بير نه خبر دي
بس دير بو قده ر ياتما چؤرؤرسن نه خبردي
دور وقت سحردي
صراف در عمر كوتاه خود در حدود 2500 بيت شعر سروده كه علاوه بر غزليات،اشعار نغزي در موضوع حادثه ي كربلا سروده كه حكايت از علاقه مندي و اظهار ارادت شاعر به ساحت مقدس معلم بزرگ شهادت حضرت حسين ن علي(ع) دارد و بيش از نصف ديوانش به مراثي و مدايح اهل بيت(ع)اختصاص يافته است.در حقيقت صرّاف يكي از 4 شاعر بزرگ مرثيه سراي 100-150 سال اخير بوده است.
برخي از شاعران او را سعدي تركي سرا و برخي ديگر او را با نظامي مقايسه كرده اند.شخصيت ادبي صراف چنان از عظمت و ابهت برخوردار است كه شعراي بعد از او از جمله غزلسراي معصر علي آقا واحد تحت تاثيرش قرار گرفته.همچنين استاد شهريار از او چنان متاثر گرديده كه او را به عنوان يكي از نوابغ ادبي آذربايجان مورد ستايش قرار داده است.
صراف نه ماه پس از صدور فرمان مشروطيت در 17 ربيع الاول سال 1325 در سن 54 سالگي به دنبال ابتلا به بيماري آسم در تبريز چشم از جهان مي بندد.
ديوان اشعارش شش ماه پس از درگذشتش در ماه رمضان 1325 در تبريز چاپ مي گردد.





نام و نام خانوادگي:
پروفسور ابولحسن آستانه اصل

محل وسال تولد:
تبريز1348 شمسي

محل سكونت فعلي:
امريكا

عرصه فعاليت:
زلزله شناسي

استاد و رئيس بخش زلزله شناسي دانشگاه بركلي آمريكا متولد تبريز و شاگرد اول سال 1348 رشته راه و ساختمان دانشگاه پلي تكنيك تهران است. وي در سال 1998 موفق به دريافت جايزه T.R.Higgins كه هرسال به يك نفر كه كار تحقيقاتي يا محاسباتي ارزنده اي در زمينه ساختمان هاي فلزي انجام داده باشد شد و تنها مسلمان و ايراني دريافت كننده اين جايزه ميباشد. اولين بار اين جايزه 30 سال پيش به پروفسور پوپوف (كه كتابهاي تحليل سازه و فولاد وي همچنان در دانشگاه هاي ما تدريس ميشوند) تعلق گرفته بود.

از عمده تحقيقات ايشان مربوط به اثر برخورد هواپيماها به آسمان خراش ها و مقاوم سازي آسمان خراش ها در مقابل چنين حوادثي ميباشد كه بعد از حادثه 11 سپتامبر شروع كردند.





استاد در محل حادثه 11 سپتامبر در كنار آوار ساختمان هاي WTC شهر نيويورك در حال تحقيق:







پروفايل ايشان در سايت دانشگاه بركلي امريكا:
http://coe.berkeley.edu/faculty/facu...asl-abolhassan
http://www.ce.berkeley.edu/fac/astaneh-asl

سايت شخصي ايشان:
http://www.astaneh.net/

پروفسور از معدود تحصيلكرده هاي خارج از كشور ميباشند كه عاشق ديار خود بوده و هرگز زادگاه خود را فراموش نكرده اند.
ايشان از بنيانگذاران كنفرانس بين المللي مقاوم سازي ايران ميباشند كه اين كنفرانس بين المللي همه ساله با شركت دانشمندان و استادان دانشگاه هاي معتبر دنيا از جمله انگليس و آلمان و تركيه و ......... در تبريزبرگزار مي شود.




یارپاق لار : 1 .. 10 11 12 13 14 15


Powerd By : ARZUBLOG.COM Theme Designer : Blogskin.ir