تورك مشاهير و مفاخير لر
AZƏRBAYCAN,QAŞQAE,TÜRKMƏN,XƏLƏC ،ƏFŞAR VƏ...
+0 به يه ن
یاییلیب : سه شنبه 3 خرداد 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : شعر،موسيقي و ادبيات | 0 باخيش لار
محمود كاشغري  | عكس و تصاوير | www.Tarikhema.ir


حتما شما هم از چند ماه قبل انتخاب سال ۲۰۰۸ به عنوان سال محمود كاشغري از سوي يونسكو را در مطبوعات خوانده و يا شنيده ايد.
يونسكو سال ٢٠٠٨ را – به پيشنهاد وزارت فرهنگ تركيه- به نام محمود كاشغري زبانشناس مشهور ترك (اصلا از تركان اويغورستان- تركستان شرقي) نامگذاري كرده است.
سال ۲۰۰۸ دقيقا مصادف با هزارمين سال تولد اين شخصيت مشهور تاريخي است كه جزو يكي از پيشرو هاي رشته زبان شناسي و دايره المعارف و لغت نامه نويسي است.
وقتي به زمان هاي بسيار دور و دانشمندان آن زمان فكر مي كنيم اولين حسي كه به ما دست مي دهد حس تعجب است.تعجب از اين كه چطور يك نفر در هزار سال قبل ،زماني كه هنوز كتابت به آن معناي كامل رايج نبوده و اغلب مردم داراي سواد خواندن و نوشتن نبودند عمر خود را صرف اينگونه كار ها مي كند و ماحصل آن يكي از بزرگترين و قديمي ترين دايره المعارف ها و لغت نامه هاي دنيا مي شود .
تصور كنيد اگر كسي امروزه و با وجود انواع وسايل نقليه سريع و وسايل ديجيتال پيشرفته بخواهد تمام كشور هاي تورك نشين را از چين تا قلب اروپا مسافرت نموده ، لهجه هاي مختلف را ياد بگيرد ، فولكولورهاي آنها را ضبط كند و با آنها مدتي زندگي كند ، چند سال بايد صرف كند و چه هزينه گزافي بايد متحمل شود؟!. حالا به حدود هزار سال قبل برگرديد . زماني كه كاغذ براي نوشتن بسيار ناياب بود و وسايل سفر اسب و شتر بودند. نه نقشه درست و حسابي بود و نه امكاناتي كه لااقل بسياري از كار ها را سريعتر كند.تنها چيزي كه در دانشمندان آن زمان وجود داشت همت،بالا بود.
كاشغري اغلب كشورهاي تورك نشين را گشته است.با آنها زندگي كرده ، اخت شده و اغلب شعر ها ، ضرب المثل ها ، گويش ها ، لغات و اصطلاحات را ضبط كرده است و در نهايت در سنين كهنسالي كتاب را به پايان رسانده و از خود براي ما به يادگار گذاشته است.

محمود كاشغري

محمود كاشغري  | عكس و تصاوير | www.Tarikhema.ir

محمود كاشغري يا به بيان كاملتر محمودابن حسين ابن محمد كاشغري در سال ۱۰۰۸ ميلادي(۳۸۰ هجري) به دنيا آمد.عده اي زادگاه او را كاشغر مي دانند ، اما بسياري نيز بر اين عقيده اند كه وي خان زاده اي است كه در شهر بارسغان كه امروزه در شهر قرقيزستان واقع شده است به دنيا آمده و سپس به كاشغر رفته.
آنطور كه نوشته شده است وي در جواني به علت اينكه پدرش فرمانروا بود فنون رزمي و سواركاري را در حد اعلاي خود فرا گرفته اما سپس به علت عشقي كه در دلش ايجاد شده بود به سير و سفر و جمع آوري اطلاعات پرداخت تا كتابهاي خود را بنويسد.
وي سپس به بغداد رفت .اين دوره مصادف شده بود با قدرت روز افزون تورك ها و زمان خليفه عباسي ابولقاسم عبدالله ابن محمد المقتداي بامرالله.به همين دليل نياز به آشنايي بيشتري با زبان و فرهنگ تورك ها در بين حكومت وقت احساس شده بود. همين باعث شد كه اين كتاب بيشتر ارزش پيدا كند.
سال تاليف كتاب را بين سالهاي ۴۶۶ و۴۷۰ حدس مي زنند كه تقريبا كاشغري در آن زمان حدود ۸۸ سال داشته است. به گفته خود كاشغري اين كتاب چهار بار بازخواني ، تصحيح و بازنگري شده است تا كتاب بي نقصي نوشته شود.
وي سپس از بغداد به زاد بوم خود برگشته و در شهر كاشغر ساكن شده است و در سال ۱۱۰۵ ميلادي در سن ۹۷ سالگي در گذشته است.

كاشغر و مزار كاشغري
مزار محمود كاشغري در شهر اوپال در نزديكي كاشغر قرار گرفته است.كاشغر مركز ايالت تركستان چين و يكي از غربي ترين شهرهاي چين است. اين شهر مرواريد جاده ابريشم نام داشته و يكي از قديمي ترين شهرهاي اسلامي چين است.
كاشغر شهري سرسبز و آباد است و رود “قيزيل سو” كه از دامنه هاي “آلا داغ” سرچشمه مي گيرد از ميان اين شهر مي گذرد.اين شهر تاكستان هاي مشهوري دارد.
مزار كاشغري نه در خود كاشغر كه در شهر اوپال قرار دارد .قبلا در مورد مزار كاشغري حدس و گمان هايي زده مي شد اما به طور رسمي تعدادي از باستانشناسان در اواخر سال ۱۹۸۲ توانسته اند مزار وي را در ۴۵ كيلومتري شهر اوپال كشف كنند.وقفيه اين مكان نيز سپس پيدا و منتشر شد و از سال ۲۰۰۶ مزار كاشغري به موزه تبديل شده است و همه ساله ميزبان گردشگران بسياري است.

ديوان لغات الترك

محمود كاشغري  | عكس و تصاوير | www.Tarikhema.ir

ديوان لغات ترك، در اصل لغت نامه-دائره المعارفي براي ياد دادن زبان تركي به اعراب و به زبان عربي است. در اين اثر همچنين در باره تاريخ، فولكلور، ميتولوژي، جغرافيا، مردم شناسي، طوائف و ادبيات تركان پيش و پس از اسلام معلومات داده مي شود و قواعد دستوري زبان تركي و لهجه شناسي آن بررسي مي گردد. نقشه رنگي مدور موجود در ديوان، نخستين نقشه جهان ترك است. محمود كاشغري و اثرش ديوان لغات ترك را بنيانگذار توركولوژي و يا علم تركي شناسي ناميده اند.
بي شك ديوان لغات ترك در رديف سنگ نوشته هاي اورخون، يكي از مهمترين گنجينه هاي ادبي جهان تورك، تركان آزربايجان جنوبي و ديگر نقاط ايران است. اما آزربايجانيان دليل ديگري براي اعزاز و گراميداشت اين اثر گرانقدر دارند. زيرا آنها سهم و نقشي اساسي در حفظ اين اثر و رساندن آن به روزگار ما داشته اند. چرا كه نسخه منحصر به فرد ديوان لغات ترك، تحفه آزربايجان و يا دقيقتر محمد ساوي از شهر ساوه آزربايجان جنوبي به جهان تورك و مدنتيت مي باشد.
اين كتاب نخستين واژه نامه جهان و كتاب توركي پژوهي و به صورت دانشنامه است. كاشغري در اين كتاب مخزني از واژگان توركي تهيه كرده است كه بر اساس قواعد صرف زبان عربي نوشته شده است. وي در اين كتاب براي شرح كلمات از ضرب المثل ها ، شعر هاي حماسي فولكولر ملل تورك و همچنين مثال هايي از زندگي مردم بهره برده است. وي در اين كتاب دو زبان عربي و توركي را در مقابل هم قرار داده و به اين ترتيب قدرت اين دو زبان را مساوي دانسته و حتي اشاره كرده است : “توركي و عربي همچون دو اسب شرط بندي هستند”.
اين دانشنامه در هشت كتاب و هر كتاب در دو بخش و هر بخش بر اساس هنجارهاي صرف زبان عربي سازه بندي شده و حاوي ۷۵۰۰ تكواژ ، ۲۹۰ ضرب المثل و ۲۲۰ قطعه شعر است.
خود كاشغري در مقدمه ديوان خود مي نويسد :
“من شيوه هاي گويشي تيره هاي ترك،تركمن ، اوغوز ، چيگل، يغما، قير غيز و سروده هايشان را فرا گرفتم ،ضبط كردم و بهره ها بردم.بدانگونه كه زبان هر تيره از آنان با بهترين اسلوبي در پيش من گرد آمد. من آن را به رساترين صورت نظم دادم و به آراسته ترين ترتيب بياراستم. به فضل الهي اين كتاب را به عنوان يادگار جاويدان و اندوخته اي ابدي تاليف كردم و ديوان لغات الترك نام نهادم… من اين كتاب را به سخناني سرشار از حكمت ، سجع، امثال،شعر، رجز و نثر بياراستم و به ترتيب حروف ، معجم ساختم. جهت آنكه خواهنده بتواند خواسته خود را در جاي خود و جوينده جسته اش را در جايي كه بايد بيابد، هر كلمه اي را در جاي خود آوردم .ژرفايي آنها را معلوم ساختم و سختي هاي آنها را هموار كردم…. در كتاب براي باز نمودن ديدگاهها ، دانش و جهان بيني تركان ، مثال ها از اشعارشان آوردم.مثل ها و سخنان حكمت آميزشان را نيز كه در فراخي و آسايش و شادماني ، با انديشه هايي والا بر زبان رانده اند، فراهم ساختم….همراه با آن در كتاب كلمات بسيار مهمي گرد آوردم.بدينگونه، كتاب در پاكيزگي و شفافي به نهايت رسيد و در زيبايي و لطافت به غايت برتري برفت.
در اين كار كه دل بر آن داده ام ، از خداوند مدد مي جويم . هر گونه نيرو و توانايي ما از اوست و او ما را بسنده است و نيكوترين ياور ماست. ”
كاشغري در همين مقدمه به حديثي از پيامبر اشاره مي كند كه به گفته خودش از دو نفر از پيشوايان بخارا و نيشابور شنيده است. وي مي نوسيد:
“سوگند ياد مي كنم كه من از يكي از امامان ثقه بخارا و نيز يكي از امامان اهل نيشابور شنيدم و هر دو با سلسله سند روايت كنند كه پيامبر ما چون نشانه هاي رستاخيز و فتنه آخر الزمان و نيز خروج تركان اوغوز را بيان داشت چنين فرمود : زبان تركي را بياموزيد زيرا كه آنان را فرمانروايي دراز آهنگ در پيش است.
اگر اين حديث صحيح باشد – بر عهده راويان آن- پس آموختن زبان تركي كاري بس واجب است و اگر هم درست نباشد خرد اقتضا مي كند كه مردم فرا گيرند”.

تنها نسخه موجود ديوان لغات الترك به خط كاشغري نبوده بلكه به خط يك آزربايجاني اهل ساوه بنام “محمد بن ابي ابكر بن ابي الفتح الساوي” است. ناسخ خود را چنين معرفي مي كند: “از نوشتن فارغ شدم بنده نيازمند به خداي تعالي محمد بن ابي ابكر بن ابي الفتح الساوي ثم الدمشقي، عفا الله تعالي عنه”. در واقع اين نسخه منحصر به فرد ديوان لغات الترك را كه توسط محمد ساوي از شهر ساوه آزربايجان جنوبي استنساخ شده مي بايست “نسخه آزربايجاني ديوان” ناميد. اين نسخه كه تخمينا بعد از گذشت دويست سال از تحرير كتاب در شهر دمشق سوريه نوشته شده اكنون در موزه آياصوفياي استانبول در تركيه نگاهداري مي شود.

نكته جالب در مورد اين كتاب اين است كه تا مدتها اثري از اين كتاب پيدا نشده بود تا اينكه مرحوم علي اميري آن را در راسته صرافها پيدا كرد . ماجرا به طور خلاصه از اين قرار است كه علي اميري مثل هميشه به دوستي به نام برهان بيگ در اين راسته سر مي زده است.يك روز برهان بيگ به او مي گويد يك نسخه خطي گرانقيمتبراي فروش نزد من آورده اند كه مشتري ندارد. كتاب را به بنياد دانش نشان داده ام و آنها قيمت آن را به يك سوم قيمت تعيين شده پيشنهاد كرده اند.علي اميري بعد از نگاه كردن به آن متوجه مي شود كه اثر گم شده بسيار با ارزشي را پيدا كرده است.ارزش كتاب سي لير تعيين شده بود پول كتاب را پرداخت كرده و با عجله به منزل مي رود تا اوراق آشفته ديوان را منظم كند و آن را مطالعه نمايد.بعد ها معلم رفعت اين كتاب را از اميري به امانت مي گيرد و آن را رونويسي و تصحيح مي كند.
به اين ترتيب افتخار نخستين نشر متن اين كتاب نصيب مرحوم احمد رفعت ،معروف به معلم رفعت گرديد كه وي آن را در سال ۱۳۳۵ هجري قمري در استانبول به چاپ رسانيد.
سپس در سال ۱۹۲۸ مرحوم كارل بروكلمان اين كتاب را به زبان آلماني برگرداند.البته اين ترجمه كامل نبود و تنها شامل ۷۹۹۳ تكواژ مي شد.
سپس اين كتاب توسط عاطف قونيه اي و بعد از آن توسط بسيم آلاتاي به تركي استانبولي ترجمه شد.وي در واقع دو ترجمه معلم رفعت و عاطف قونيه اي را كه داراي اشكالات زيادي بودند،تصحيح كرد و كتاب او بي نقص تر از بقيه شد.
در سال ۱۹۶۳ اين كتاب به تركي ازبكي نيز برگردانده شد صالح مطلب اوف با استفاده از ترجمه آلاتاي اين كتاب را در تاشكند منتشر كرد.
ترجمه انگليسي ديوان نيز در سال ۱۹۸۵-۱۹۸۲ توسط دو تن از اساتيد دانشگاه هاروارد به نام هاي روبرت دنكوف و جيمز مك كلي در سه مجلد به چاپ رسيد.
در سال ۱۹۹۷ ترجمه اين كتاب به زبان تركي قزاقي نيز آماده چاپ شد.اصغر كرماشولي آگابايوف در شهر آلما آتي دست به ترجمه اين كتاب زده و آن را در سه مجلد چاپ كرد.
بالاخره در سال ۱۳۸۴ شمسي اين كتاب توسط دكتر حسين محمدزاده صديق به فارسي ترجمه شده و در اختيار فارس زبانان قرار گرفت.در بعضي از مطالب اين متن نيز از اين كتاب كمك گرفته شده است.




http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSpHC_ulQ-4oezh6yPLRiw4sVVhYQUIsheNC73Gw0PVZ-jfZrARkU519wI


، از مشايخ صوفية تركمن تبار آناطولي در نيمة اول قرن هفتم و پايه گذار برخي از جريانهاي بدعتگرا، كه قيام سياسي و اجتماعي بزرگي را كه به «جنبش بابايي » مشهور شده است (رجوع كنيد به بابايي * ) بر ضد حكومت سلجوقي آغاز كرد.

شيخ باباالياس به احتمال بسيار پس از استيلاي مغول ، به همراه گروهي از تركمنها، از قلمرو دولت ساقط شدة خوارزمشاهيان به آناطولي كوچ كرد. دربارة زندگي او پيش از رفتن به آناطولي اطلاعي در دست نيست . بنابر قديمترين منبع دربارة زندگي او، يعني مناقب القدسية في مناصب الانسيه كه نواده اش اَلوان ] عَلوان [ چلبي در ۷۳۳ نوشته است ، در دهكدة چات در حوالي آماسيه ساكن شد، در آنجا زاويه اي تشكيل داد و مريدان فراواني گرد آورد (ص ۱۰ـ۲۶). با آنكه در آماسيه او را خليفة شيخي تركمن به نام دَدَه غَرْقين مي دانستند، از طريقتي كه به آن منسوب بوده ذكري نشده است . فقط عاشقْ پاشازادة مورخ ، كه خود از آن خاندان است ، او را وابسته به طريقة وفائيه مي داند كه مؤسس آن تاج العارفين سيد ابوالوفاء بغدادي (متوفي ۵۰۱) بود (ص ۱)؛ و به اين اعتبار مي توان پي برد كه دده غرقين ، نيز به آن طريقه منسوب بوده است . طريقة وفائيه از قرن هفتم در آناطولي رواج يافت و همراه با طريقه هاي مختلف وابسته به مذاهب گوناگون از قبيل يسويه و قلندريه و حيدريه تا قرن نهم به حيات خود ادامه داد (نشري ، ج ۱، ص ۴۷؛ عاشق پاشازاده ، ص ۴۶؛ كوپريلي ، ۱۳۳۸، ص ۳۰۳ـ۳۱۱؛ گولپينارلي ، ص ۴۸).

باباالياس ، بر خلاف آنچه تاكنون تصور مي شد، طريقتي به نام «باباييه » تشكيل نداده ، بلكه در زاوية خود در دهكدة چات به عنوان شيخ طريقة وفائي ، تعبيري اسلامي از اعتقادات قديم تركي پيش از اسلام را به قبايل و روستاييان تركمن كه در آن حوالي زندگي مي كردند تعليم مي داده است (وجود تأثير عقايدِ اسماعيلي نيز در تعليمات او محتمل است ). يك نكته مسلم است و آن اينكه باباالياس در ميان تركمنها كه در وضع اقتصادي و اجتماعي بسيار نامناسب ، زندگي سختي مي گذراندند ادعاي مهدويت كرد و تركمنها تبليغات او را صادقانه پذيرفتند و حتي ، به طوري كه از بعضي منابع بر مي آيد، او را «بابارسول اللّه » نيز ناميدند (ابن عبري ، ص ۲۵۱، ترجمه تركي ، ج ۲، ص ۵۳۹ ـ ۵۴۱؛ ابن بي بي ، ص ۴۹۸ـ۵۰۰؛ سبط ابن جوزي ، ج ۱۵، گ ۱۶۵ ر؛ اافلاكي ، ج ۱، ص ۳۸۱؛ سن كانتني ، ص ۶۱ـ۶۳).

باباالياس ، در ۶۳۷ رهبري شورشي را كه براي رسيدن به قدرت و روي كار آوردن تركمنها بر ضد غياث الدين كيخسرو دوم سلطانِ سلجوقي آغاز كرده بود به عهدة خليفة مورد اعتمادش بابااسحاق گذاشت . باباييها كه در آغاز پيروزيهايي به دست آورده و سراسر جنوب شرقي و ناحية مركزي آناطولي را تصرف كرده بودند، در آماسيه طعم نخستين شكست را چشيدند و باباالياس در همانجابه دست سربازان سلجوقي كشته شد (۶۳۷). باباييها، كه به فرماندهي بابااسحاق از آنجا به قونيه روي آورده بودند، در دشتِ ماليا در حوالي قيرشهر بارديگراز سربازان سلجوقي شكست خوردند و بابااسحاق كشته شد. بدين ترتيب اين حادثة مهم سركوب شد، اما با نشو و نمايي كه پس از آن حاصل كرد اهميّت ويژه يافت (براي تفصيل بيشتر و كتاب شناسي مفصل رجوع كنيد به احمد ياشار اجاق ).

نهضت ديني صوفيانه اي كه باباالياس به موازات شورشِ خود آغاز كرده بود، بويژه پس از مرگش ، به دست خلفا و مريدانش در سراسر آناطولي منتشر و همزمان با تشكيل دولت عثماني گسترده تر شد و در ايجاد فرقة «ابدالانِ روم » (كوپريلي ، ۱۹۷۲، ص ۱۶۱) و نيز گروههاي غُلاة شيعه ، كه امروزه «قزلباش » خوانده مي شوند، مؤثر افتاد و سرانجام زمينة تشكيل طريقة بكتاشيه * را در قرن نهم فراهم آورد (كوپريلي ، ۱۳۴۱، ص ۱۳۱ـ۱۳۶). باباالياس شخصيت برجسته اي است كه افكارش تا روزگار ما نيز در تاريخ ديني و اجتماعي تركان آناطولي تأثير بسزايي داشته و همچنين در انتقال بعضي از جريانهاي تصوف ايراني زمان خود به آناطولي مؤثر بوده است .

منابع : ابن بي بي ، الاوامرالعلائيه في الامور العلائيه ، چاپ عدنان صادق ارزي ، آنكارا ۱۹۵۶؛ ابن عبري ، تاريخ مختصر الدول ، بيروت ۱۹۵۸؛ اروج بيگ بن سلطان علي بيگ ، تواريخ آل عثمان ، چاپ بابينگر، هانوور ۱۹۲۵، ج ۲، ص ۸۶؛ احمدبن اخي ناطور افلاكي ، مناقب العارفين ، چاپ تحسين يازيجي ، آنكارا ۱۹۵۹-۱۹۶۱؛ حسين حسام الدين ، آماسيه تاريخي ،استانبول ۱۳۲۷، ج ۱، ص ۱۸۰-۱۸۲، ۲۳۲-۲۴۰؛ سبط ابن جوزي ، مرآة الزمان في تاريخ الاعيان ، كتابخانه موزه آثارتركي ـ اسلامي ، ش ۲۱۳۸؛ احمدبن مصطفي طاش كبري زاده ، شقائق نعمانيه ، ترجمه ادرنه لي محمد مجدي ، استانبول ۱۲۶۹، ص ۲۳؛ درويش احمد عاشق پاشازاده ، تواريخ آل عثمان ، چاپ عالي بگ ، استانبول ۱۳۳۲؛ فؤاد كوپريلي «آناطولي ده اسلاميت »، دارالفنون ادبيات فاكولته سي مجموعه سي ، ش ۵ (۱۳۳۸)؛ همو، «بكتاشيليگين منشألري »، تورك يوردي ، ش ۸ (۱۳۴۱)؛

C. Cahen. “Baba Ishaq, Baba Ilyas, Hadjdji Bektash et quelques autres”, Turcica , I (1969), 53-64; Elvan ´ elebi, Menہk i bد’l- kudsiyye f i ª Menہs i bi’l-دnsiyye, ed. I smail E. Erدnsal and A. Ya í ar Ocak, Istanbul 1984; Abdدlbہki Gخlp â narl â , Yunus Emre ve Tasavvuf, Istanbul 1961; Ibn ـ Ebri, Tہrih , tr. ع. R â za Dog § rul, Ankara 1945-1950; Fuad Kخprدlد, Osmanl i I mparatoIug § u’nun Kurulu í u, Ankara 1972; idem, Tدrk Edebiyat i ‘nda I lk Mutasavv i flar, Ankara 1976, 207-209; Mehmed Ne í r ¦ , Cihannدma ª , ed. Fr. Taeschner, Leipzig 1951-1955; Ahmet Ya í ar Ocak, Babaرler I syan i , Istanbul 1980; Simon de Saint- Quentin, Histoire des Tartares, إd. Jean Richard, Paris 1965; ì ikہrر, Karaman Tarihi , ed. Mesud Koman, Konya 1945, 9-10.

/احمدياشاراجاق /

+0 به يه ن
یاییلیب : سه شنبه 3 خرداد 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : يادداشتها | 0 باخيش لار


 

براي نگارش زبانهاي مختلف تركي در طول تاريخ الفبا‌هاي مختلف بكار گرفته شده‌است. الفباي اورخون ، الفباي اويغور، الفباي عربي , الفباي عبري ( تركان يهودي كارائيم و خزر)، الفباي لاتين و الفباي سيريليك اما هم اكنون اكثر زبانهاي تركي از الفباي لاتين استفاده مي‌كنند يا در حال تغيير خط رسمي خود به لاتين هستند.قابل ذكر اينكه بعد از ظهور دين مبين اسلام به علت گرايش سريع قوم ترك به دين اسلام وبه احترام خط قرآن وبه علت دشواري نگارش خطوط فوق خطوط تركي باستان اعم از اويغور واورخون وعبري” تركها خط اشان را به عربي تغيير دادند.ولي جمهوري هاي تازه استقلال يافته شوروي سابق و ديگر كشورهاي ترك از خط تركي لاتين كه هم آسان وهم به روز است استفاده ميكنند.

اولين خط جهان به نام خط ميخي توسط سومريها كه همان تركهاي قديم رو تشكيل ميدادند اختراع شد. كه وجود كلمه ي اوخوماك ( خواندن ) به معني كشيدن ميخ مي باشد ، لازم به ذكر است كه كلمه ي ميخ به تركي برابر با اوخ و يا اوق مي باشد در حالي كه خود كلمه ي ميخ نيز تركي مي باشد چون در زمان سومر ها برخي كلمات با حرف

(( م )) شروع ميشده است . . .

1-الفباي اورخون(گؤك تؤرك=تركان آسماني)  Göktürk Abacası

2-الفباي اويغور Uyğur abacası

3-الفباي عربي ereb abacası

4-الفباي لاتين Latin abacası

الفباي اورخون(گؤك ترك=تركان آسماني)

http://s1.picofile.com/file/6218804824/gokturk_alfabesi.jpg

سنگ نوشته اي به الفباي اورخون(گؤك ترك=تركان آسماني)

http://s1.picofile.com/file/6219213278/orhun_3.jpg

http://s1.picofile.com/file/6218811866/210px_Kyzyl_orkhon_inscription.jpg

نامه اي نوشته شده با الفباي اورخون(گؤك ترك=تركان آسماني)

http://s1.picofile.com/file/6218812872/303px_Uyghur_alfabesi.jpg

 

الفباي اويغور

http://s1.picofile.com/file/6218805830/uygur_alfabesi.jpg

http://s1.picofile.com/file/6218806836/uygur_alfabesi_2.jpg


http://tqbd.org



بؤيوك تورك قهرماني: گؤك تورك تيگيني ؛ كورشاد

بؤيوك تورك قهرماني: گؤك تورك تيگيني ؛ كورشاد

           كورشادين حياتي حاقيندا بيلينَنلر چوخ محدودور. كورشاد(Kürşad)،  دوغو گؤك تورك ايمپئراتورو چولوق(Çuluq) خاقانين اوغلودور. چولوق خاقان، چينلي حيات يولداشي اي چينگ طرفيندن زهر وئريله رك اؤلدورولور. اونون يئرينه قارداشي قارا خاقان كئچير. آنجاق قارا خاقان ديانتلي و قطعيتلي اولماديغي اوچون ميلادي 630-جو ايلده چينليلرله گئدن دؤيوشلرده مغلوب اولور، قيريلانلار قيريلير، ساغ قالانلار ايسه اسير آليناراق چينه آپاريلير. كورشاد دا اونلارين ايچينده دير. داها سونرا قارا خاقان دونياسيني دَييشير. چينليلر اونون يئرينه شيرباني خاقان ائعلان ائديرلر. چونكو او چينليلرين ايسته ديكلريني حرفي حرفينه يئرينه يئتيره جك خاراكترده دير. يعني بير نؤوع اونلارين اويونجاغيدير. 

        كورشاد و دوستلاري هم اسارته سون وئرمك هم ده چينليلره درس وئره رك موستقيل دؤولتلريني تكرار قورماق اوچون البير-ديلبير اولورلار و بير قورتولوش تشكيلاتي ياراديرلار، تشكيلاتين اؤندري ده كورشاد سئچيلير. 

       چين منبعلرينده، كورشادين خاريجي گؤرونوشو چوخ گوجلو و جلب ائديجي اولدوغو قئيد اولونور. عئيني زاماندا اونون ماهير اووچو اولدوغو دا منبعلرده اؤز عكسيني تاپيب. بئله كي  كورشادين ماهير اووچو اولماسي، حتّي چين ايمپئراتورو تاي سونقون گؤزونو قورخوتموشدور. 

      كورشادين تاريخده يازيلان قهرمانليغي ميلادي 639-جو ايلين آوقوستوندا يارانميشدير. بئله كي ، كورشاد 40 نفردن عيبارت بير قروپلا، ايمپئراتورو شهرده گيروو گؤتورمك پلانيني حاضيرلايير. منبعلره گؤره حاديثه  بئله جريان ائديب. ايمپئراتور تاي سونقون بعضي گئجه لر پايتاخت كوچه لرينده عادي وطنداش ليباسيني گئيينيب، يانيندا دا ساده جه اولاراق كؤمك چيسي ايله بيرليكده قوروماسيز نه سيز گزيرميش كي، خالقين گوزراني باره ده معلومات يييه سي اولسون. كورشاد و دوستلاري پلانلاشديرديقلاري گون ايمپئراتورو گيروو گؤتوره جكدي. اونلار، ايمپئراتورون عوضينده ايسه چينليلرين اسيرليگينده اولان توركلرين آزادليغا بوراخيلماسيني و ايشغال آلتينداكي تورپاقلاري نين گئري قايتاريلماسيني ايستيه جكدي. آما باسقين پلاني حاضيرلانديغي گون دهشتلي بير فيرتينا و ياغيش باشلاديغيندان چين ايمپئراتورو سارايدان چيخمير. بونا قارشيليق پلانين پوزولماسيني ايستمه ين كورشاد و اونون دوستلاري سارايا باسقين ائديرلر. 

       اوزون سورن چارپيشما نتيجه سينه يوزلرله چينلي كئشيكچي محو ائديلسه ده، كورشاد دوستلاري نين بؤيوك بير حيصه سيني ايتيرير و سارايدان چكيلمك مجبوريتينده قالير. شهردن چيخيب وئي چايينا كيمي گئديرلر، آرخالاريندا دا چين اوردوسو. چاي، ياغيشلا داشديغيندان اونو كئچه بيلميرلر و كورشادلا يانينداكي قهرمانلاري قانلاري نين آخيرينجي دامجيسينا كيمي دؤيوشور و بيرر-بيرر شهيد اولورلار. 

       چين حؤكمداري حاديثه نين ياراتديغي قورخودان هفته لرله سارايدان باييرا چيخا بيلمير. منبعلره اساسن او، اطرافينداكيلارا بئله دئييرميش: ‘بوگون بو قيرخ تورك مني توتماق ايسته دي آنجاق باجارمادي، صاباح آيري بير قيرخ تورك ايگيدي يئنه چيخاجاق و مني توتاجاق، اؤز آرزولارينا چاتاجاقلار. ياخشيسي بودور كي، اونلاري بوراخاق گئتسينلر يوردلارينا’. او دئديگينه عمل ائدير. بئله ليكله اسيرليك سونا چاتير. 

       بعضي منبعلرده، كونكرئت اولاراق آتاتورك دؤورونده يازيلميش تورك تاريخ كيتابلاريندا باسقين اوچون ‘تاريخين ان حئيرت اويانديران چئوريليشي’دئيه بحث اولونور. 

       كورشاد، او واخت بير پلان حاضيرلاياراق تاريخين آخيشيني دَييشديردي. طبيعي اولاراق اؤز جاني حسابينا. بو حاديثه ، تاريخين بير دؤورونده يارانسا دا، توركستان توركلرين آراسيندا ديلدن-ديله گزه رك، بير كورشاد افسانه سي شكلينده گونوموزه قدر گليب چيخيب. كورشادين قهرمانليغينا دايير شئعيرلرده يازيليب. تورك دونياسي نين بؤيوك شاعيري حوسئيين نيهال آتسيزين شئعيرييله يازيني يئكونلاشديريريق. 

  قيليجي ايلديريم چَلَر 

  آتديغي اوخ دمير دَلر 

  اؤلوم گلسه كورشاد گولر 

  ايگيدليكده ان ايلري 

   

  قالاجاق اون مين ايل ديري 

  گؤك توركلرين كؤنوللري 

  ايندي كورشادين يئريدي 




 

http://s1.picofile.com/file/6309023138/minimanas1.jpg

” ماناس “  كتابي است بسيار بزرگ  . به گونه اي كه شمار نوسيندگان و ناشران آن به دهها هزار تن مي رسد . قرن هاي متمادي بود كه ماناس كماكان به صورت كتابي كامل در نيامده بود و هيچ كسي نمي توانست آنرا كاملا بخواند . اينكه در دهه 80 قرن گذشته شخصي سالخورده تورك قيرقيزي به نام “جوسوپو مامايي” با بيش از 3 سال زحمت و مشقت و با اتكا به نيروي محافظه فوق العاده قوي توانست بيش از 115هزار بيت از حماسه ماناس را بخواند .

در سال 1995ميلادي حماسه ماناس به زبان تورك قيرقيزي به چاپ رسيد . در حقيقت ماناس مرواريد درخشاني از گنجينه ادبي ملت ترك است كه داستان هاي جنگ هشت نسل از خانواده ماناس را كه بمنظور وحدت اقوام پراكنده و همبستگي ملل ديگر و مقابله با تجاوزخارجي صورت گرفته ، توصيف كرده است . ماناس محصول قرن هاي 10 تا 13ميلاد است . اين رزمنامه 18جلد و بيش از 2 ميليون و 400هزار واژه دارد ، اين حماسنامه نه تنها حاوي اشعار رزمي است بلكه دايره المعارفي براي پژوهش و تحقيقات تاريخي ، جغرافيايي ،مذهبي ،اقتصادي و اجتماعي و زبان تورك قيرقيزي محسوب مي شود .

امروزه در سرزمين پهناور غربي سين جيانگ در هر نقطه صداي سرود ” ماناس” به گوش مي رسد . در كشورهاي خارجي مانند روسيه و قرقيزستان و ازبكستان تاريخ پژوهش و تحقيق درباره ماناس بسيار طولاني است و بسياري از تاريخدانان جهان در خصوص اين حماسه دست به تحقيقاتي زده اند . طولي نكشيد كه قطعات ماناس به زبان هاي چيني، انگليسي ، روسي،فرانسوي ، آلماني و ژاپني و غيره ترجمه شد . لكن اكنون چاپ ونشر ماناس بطور كامل هم به زبان تورك قيرقيزي با همت آقاي جوسوپو در محافل حماسه شناسان جهان ايجاد كرده است .

آنچه شايان است ذكر شود اينكه اين رزمنامه براي پژوهش تاريخ تورك قيرقيز  و تاريخ مبادله ملل آسياي ميانه نقش مهمي ايفا خواهد كرد و همين امر باعث مي شود تا نقش مهم آن بيش از پيش براي جهان و جهانيان آشكار گردد.

“جوسوپو “امسال 87سال دارد ، وي در دهكده اي كوچك در شهرستان” آهاچي” منطقه خودمختار سين جيانگ به دنيا آمد . از دوران كودكي جوسوپو تحت تاثير فرهنگ مردمي و باستاني ملت خود (تورك) قرار گرفت . جوسوپو از هشت سالگي خواندن “ماناس” به زبان تورك قيرقيزي را آموخت . تا اينكه در 17سالگي توانست بسياري از قطعات ماناس را بطور متوالي بخواند. ليكن ملت تورك قيرقيز  چين برطبق فرمان نياكان متعقد است كه ماناس كتابي مقدس است و هيچ كسي تا قبل از 40 سالي نمي تواند آشكارا و در هر محلي اين شعار حماسي را بخواند .

در غير اين صورت بلايا و حوادث ناگواري روبرو خواهد شد . جوسوپو آرام و به سرعت و با رنج و مشقت فراوان به كار خود ادامه داد و انتظار داشت كه بتواند بزودي براي هم ولايتي هاي خود ماناس را قرائت كند . روزي كه جوسوپو سالها در انتظار آن بود فرا رسيد ، سال 1958ميلاد جوسوپو 40ساله بود و توانست براي اولين بار عينا اشعار ماناس را براي مردم بخواند . مردم تورك قيرقيز از نقاط مختلف براي شنيدن سرود جوسوپو سوار بر اسب به گرد يكديگر جمع شدند. چه آنكه جوسوپو با قلبي مملو از احساسات اين سرود را مي خواند و مردم همگي اعتقاد داشتند كه شنيدن سرود جوسوپو از بهترين لذتهاي هنري است . جوسوپو آنقدر با مهارت ماناس را مي سرود كه توجه محافل حماسي و حماسه شناسان چين را به خود جلب كرد. اما آنچه شايسته در ذكر است اينكه در چند قرن اخير ،ناشران ماناس از كشورهايي مانند چين ؛ قزاقستان ، قرقيزستان ، تركيه ،هند و غيره تمايل داشتند ماناس را بطور كتابي كامل در آورند . اما اين آرزو تا مدتهاي طولاني محقق نشد .

جوسوپو از بهار تا پاييز ، از زمستان تا تابستان ماناس را خوانده و خواند. به گونه اي كه گاهي اوقات براي سرودن فصول حماسي شبانه روز مي خواند و آنان كه مسئول نت برداري بودند ، شيفت به شيفت كار خود را ادامه مي دادند . تا اينكه سرانجام جوسوپو بطور متوالي و با تلاش بيش از 1300روز و تا مارس سال 1983ميلادي توانست تمامي ماناس را بخواند . بد نيست بدانيد كه كتاب حماسي ماناس 14برابر حماسه “هومر” و مشتمل بر واژه هاي بسياري است . به همين سبب كار منظم و بررسي واژه هاي كتاب حماسي ماناس خيلي پيچيده و مشكل بود. تا اينكه در اواخر سال 1995 ميلادي اشعار حماسي ماناس به زبان تورك قيرقيزي  در 8قسمت و 18جلد چاپ و نشر شد .

آري دست آورد جوسوپو توجه محافل حماسي و حماسه شناسان جهان را جلب كردو سال 1995 در جشنواره بزرگداشت هزارمين سالگشت ظهور ماناس در قرقيزستان مورد احترام و ستايش قرار گرفت و در سال 1997 قرقيزستان عنوان “هنرپيشه خلق” يعني بالاترين عنوان افتخاري اين جمهوري را به جوسوپو اعطا كرد .

اكنون جوسوپو ريييس افتخاري فدراسيون ادب و هنر منطقه خودمختار ايغور سين جيانگ و محقق عالي انجمن پژوهش ماناس چين است ، او اظهار اميدواري مي كند كه روزي فرا رسيد كه فيلم ها يا سريالهايي از روي حماسه ماناس تهيه شود تا مردم بيشتر با فرهنگ ملت تورك قيرقيز آشنا شوند . در چهل و نهمين جلسه مجمع عمومى سازمان ملل متحد، سال 1995.م. بنام سال «ماناس» نامگذارى شد. در اين سال جشن با شكوهى با مساعدت يونسكو برگزار گرديد.


http://tqbd.org



+0 به يه ن
یاییلیب : سه شنبه 3 خرداد 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : آثار ماندگار بزرگ | 0 باخيش لار
 

تورك دونياسي نين ان بؤيوك دستاني : ماناس

  بو مؤحتشم تورك دستاني نين تامامي 400.000 ميصراع دير. بير قيرقيز دستانيدير. موسلمان قيرقيزلارلا پوتپرست كالموكلار آراسيندا موجادله لري آنلادير. بونونلا برابر ماناس دستاني نين دوققوزونجو يوزايلده، قيرقيزلارين يئني سئي قيييلاريندا دولت قورماغا باشلاديقلاري سيرادا اولوشموش اولدوغونو ايلري سورن علم آداملاري دا واردير. 

  ماناسين، تاريخته گئرچكدن وار اولدوغونو گؤسترير ايزلر گؤرولمه ميش ايسه ده، قيرقيز-كالموك موجادله لرينده گؤز دولدورموش بير قيرقيز ايگيدي نين، بلكي ده بير قيرقيز بگي نين آدي و اايگيدليگي ايله بو دستانا قونو اولدوغونو دوشونه بيله ريك. 

  ماناس دستاني، قيرقيزلارين بير باخيما آنسيكلوپئديسي كيمي دير. ماناس دستانيندا قيرقيزلارين بوتون گلنَك و گؤرنكلريني، تؤره لريني، اينانيشلاريني، گؤروشلريني، باشقا ميلتلرله اولان ايليشكيلريني، مثللريني  و اخلاق آنلاييشلاريني بولماق مومكوندور. 

  ماناس دستاني نين بوتونونو سؤيله ينلره ماناسچي، بير كيسميني سؤيله ينلره ايرچي دئييلير. ماناسچيلار، دستاني آنلاديركن اؤز زامانلاري نين ائتكيسي آلتيندا قالديقلاري اولايلار ايله اؤز دويغو و دوشونجه لريني ده اوستاجا قاتميشديلار. 

  ماناس دستانينا ايلك كز، قازاق-قيرقيز يؤنتيجيسي اولان روس اصليندن فرانئل تصادوف ائتميشدير. داها سونرا چوكان وليخانوف 1856 ايلينده دستاني دينله ميش فقط دستانين ان اوزون پارچاسيني رادلوف يازييا گئچيره رك 1885ده يايينلاميشدير. 

  دستانين ان اؤنملي بؤلوملريني ماناس، ماناسين اوغلو سئمئتاي (Semetay)، ماناسين تورونو سئيتئك (Seytek)، جولاي (Colay) و تؤشتوكون (Töştük) حيكايه لري تشكيل ائتمكده دير. جولاي و ار توستوك (Er Tostuk)حيكايه لري ايله ايلگيلي بؤلوملرين جولاي آديندا بير ماناسچيدان درلنديگي سانيلماقدادير. 

  دستانين بؤلوملرينه گؤره اؤزتي: 

  ماناس دستاني 

1) يئدي تؤر آديني داشييان يئرده بويون خان اوتورماقدادير. بويون خانين اوغلو قارا خان و اونون اوغلو چاكيب خان (ياكوب خان) آدييلا آنيلير. چاكيب خان، آلما آتا ايرماغي نين گؤزه سينده، سونقور يوواسي دئييلن يئرده يئرلشميشدير؛ چاكيب خانين هئچ اوشاغي يوخدور. بير گون تانريدان بير اوغلان اوشاغي ايستر، اونون ايگيدلر ايگيدي اولماسيني ديلر. تانري نين ايذني ايله بير اوغلو اولور. اوغلو اولدوغو اوچون ده تانرييا گؤزل بير قيسراق قوربان ائدر. دؤرد پئيغمبر گليب اوشاغا آد قويار، آدينا ماناس، دئير. 

  ماناس ديله گلير، باباسينا:  " من ايسلام يولونو آچاجاغيم، اينانمايانلارين ماليني ياغمالاياجاغام "  دئينجه چاكيب خان، چوخ اسكي آرخاداشي اولان باكايا خبر گؤندرير چاغيرير. باكا گلينجه ماناسين سؤيله ديكلريني اونا دانيشير، بو سؤز اوزرينه باكا:  " چوخ گؤزل سؤز "  دئير:  " همن آتلاناليم، چينه آخين ائده ليم، پئكين يولونو بوزاليم! "  

  دئديگي كيمي ائتديلر. 

  چاكيب خانين اوغلو گنچ ماناس ايسه اون ياشينا گلينجه اوخ آتدي، اون دؤرت ياشينا باسينجا خان ائويني باسيب ييخدي، خان اولدو. قاشقاردان بوتون چينليلري سوروب تورفانا تيخدي، تورفانداكي چينليلري سوردو، آكسويا آتدي. 

  2) كالموك خانين اوغلو آلمامبتين(Almambet) موسلمان اولوشو، ار كؤكچيه (Er Kökçe)سيغينيشي، ار كؤكچدن ده آيريليب ماناسا گليشيني آنلادير: 

  يئرين يئر سويون سو اولدوغو چاغدا... آلتي آتانين اوغلو گاوور، اوچ آتانين اوغلو موسلمان ايدي. او زامان قارا خانين اوغلو آلمامبت دوغدو، همن بويودو و موسلمان اولدو. باباسيني موسلمان اولماديغي اوچون اؤلدوردو، قاچيب گلدي موسلمان بگلريندن ار كؤكچيه سيغيندي. ار كؤكچه نين قيرخ ايگيدي واردي. بو قيرخ ايگيد، بگلري نين بو كالموكلويا، آلمامبته چوخ ايلتيفاتلارائديب اونو يانيندان آييرماديغيني گؤرونجه قيسقانديلار، قيسقانينجا دا آلمامبت حاققيندا دئدي قودولار چيخاريب يايديلار. بو يوزدن آلمامبت ايله ار كؤكچه بگين آراسي پوزولدو.  

  آلمامبت قالخيب ماناسين بگين ائوينه گلدي. 

  ماناس دا آلمامبتي بؤيوك ايلتيفاتلارلا قارشيلادي. ماناس، آلمامبتي چوخ سئودي. 

3)ماناس ايله ار كؤكچه نين ساواشماسيني آنلادير: 

  ماناسين چئريلري ار كؤكچه نين ائليني ياغما ائدرلر. ساواشدا ار كؤكچه يئنيلير. آرديندان چاكيب خان، اوغلو ماناسي ائولنديرمك ايستر. قيز آراماغا باشلار. تمير خانين قيزي اولان كانيكئين(Kanıkey)، ماناسا اويغون بير ائودش اولدوغونو ساغليك وئريرلر. تمير خان دا قيزيني ماناسا وئرمك ايسته مه مكده دير. فقط تمير خانين باش دانيشماني بو ائولنمه يه انگل اولماغا چاليشير. بو يوزدن دويون اثناسيندا قاوقالار اولور، اوجو ساواشا و ياغمايا وارير. سونوندا باش دانيشمان منديباي(Mendibay) ماناسي زهيرلر، ماناس اؤلور. ماناسين اؤلومو عاييله سيني يوخسوللوغا، سيخينتييا و فلاكته دوشورور. آتي، دوغاني و كؤپگي مزاري نين باشيندا آغلارلار؛ ماناسين جانيني باغيشلاماسي اوچون تانرييا يالواريب ياخاريرلار. ماناسين قيرخ ايگيدي واردير آما هاميسي ده بگلريني اونودورلار. تانري، ماناسين حئيوانلاري نين بو باغليليغي قارشيسيندا اونلارين دوعاسيني قبول ائدر؛ ماناس ديريلير. اسكيسي كيمي، اسكيسيندن داها گوجلو بير شكيلده ائلينه و تؤره سينه خيدمت ائدر. 

4) كؤكوتئي(Kökütey) خانين ياس تؤره نيني آنلادير: 

  كؤكوتئي خان خسته له نير. سون نفسيني وئرمه دن اؤنجه وصييتيني ائدير. آرديندان دا اؤلور. كؤكوتئي خانين اؤلومو اوزرينه قونشو ميللتلردن ياس تؤره ني اوچون چاغيريلانلار اولور؛ هركس گلير. بؤيوك بير يوغ تؤره ني ياپيلير. تؤره نين بيتجگينه ياخين قوناقلار آراسيندا بير قاوقا باشلار، سونو ساواشا وارير. ماناس ايله موسلمان اولمايان جولاي خان آراسيندا سورن ساواش اوزاييب گئدر. 

  5)  گؤز كاماني(Göz Kaman) آنلادير: 

  چاكيب خانين، كيچيك كن كالموكلارا اسير دوشن و موغوليستانا گؤتورولوب اورادا بؤيوتولن گؤز كامان آدلي بير قارداشي واردير. گؤز كامان موغوليستاندا، كالموكلار آراسيندا بؤيوتولوب اورادا بير كالموك قيزييلا ائولنديريلير؛ بئش اوغلو اولور؛ بير گون اوغوللان ايله بيرليكده اصل يوردونا دؤنر. كالموكجا قونوشماقدادير. 

  ماناس، هم عميسيني هئچ گؤرمه ديگي و او گونه قدر تانيماديغي، هم ده عميسي كالموكجا قونوشدوغو ايچين اونو جاسوس ظن ائدر: ياخالاييب زينجيره وورور. بونلاري ائتديكدن سونرا بؤيله بير عميسي اولوب اولماديغيني آنلاماق ايچين باباسينا خبر گؤندرير. جولاي خان خبري آلينجا سئوينير و قارداشيني خوش توتماسي اوچون اوغلونا امر وئرير. فقط ماناسين آناسي سي ايله آروادي دا گؤز كاماندان خوشلانماميشلار هله كالموكچا قونوشماسيني بوسبوتون ياديرقاميشديلار. بو اوزدن بيرليك اولوب هاميسي برابر چاكيب خانين بويروغونو هئچه سايارلار. يالنيز ماناس باباسي نين بويروغونو دينله ييب عميسينه ياخشي داورانير، حتي عميسي و اوغوللان اوچون بؤيوك بير شؤلن وئرير. فقط گؤز كامانين اوغوللان بو شؤلنده بير قاوقا چيخاريب ماناسي دؤيرلر. 

  ماناس، كالموكلارا قارشي سفره چيخديغيندا عميسي نين اوغوللان كالموكچا بيلديگياوچون اونلاردان يارارلانماق ايستر. گؤكچه گؤزو كالموكلارا جاسوس اولاراق گؤندرير. گؤكچه گؤز كالموكلار طرفينه گئچر گئچمز ماناسا خيانت ائدر. ماناس بونون اوزرينه آلمامبتي گؤندرير. آلمامبتين يارديمييلا ماناس ساواشي قازانير. بير چوخ غنيمتلر آلير، دؤنركن ياري يولدا گؤكچه گؤز ايله قارشيلاشيرلار گؤكچه گؤز ماناسي، قيرخ ايگيدي ايله بيرليكده زهيرلر. قيرخ ايگيد اؤلور. ماناسي، آروادي كانيكئي قورتارير. مككه دن ارنلر گلير، كانيكئيه يارديم ائدرلر. 

  ماناس ياخشي اولور اولماز مككه يه  گئدر؛ دوعا ائديب تانرييا يالواراراق قيرخ ايگيدي نين ديريلمه سيني ساغلار.     

6) سئمئتئيين(Semetey) دوغومونو آنلادير. 

  ماناس آرتيق قوجالميشدير.   آغ آتي حالسيز دوشموش ضعيفله ميشدير.  ماناس قيرخ ايگيديني يانينا چاغيرير. اؤلوموندن سونرا دوغاجاق اولان اوشاغينا ياخشي باخمالاري ايچين وصييت ائدر.  و ماناس اؤلور.   ماناس ايچين بؤيوك بير يوغ تؤره ني ياپيلير، ياس توتولور. 

  چاكيب خان كانيكئيه خبر گؤندره رك ماناسين قيرخ ايگيديندن بيري اولان آبئكه يه(Abeke) اونو بينمزسه كؤبئشه   (Köbeş) واريب ائولنمه سيني بويورور. كانيكئيين دوغومو ياخيندير: 

  - قيزيم اولورسا دئديگيني توتار ائوله نيرم، گل گله ليم اوغلوم اولورسا ائولنمك شؤيله دورسون نه آبكئنين صورتينه نه ده كؤبئشين اوزونه باخارام، دئيه جوابيني گؤندرير. 

كانيكئيين بير اوغلو اولور. دئديگيني ائديب كيمسه ايله ائولنمز. اؤته كي لر كانيكئيين اوغلونو اؤلدورمك ايسترلر. بونو اؤيرنن كانيكئي اوغلونو گؤتوروب باباسي تمير خانين اؤلكه سينه قاچار. يولدا تورلو سيخينتيلار چكر، باشينا گلمه ديك قالماز " . سونوندا تمير خانين اؤلكه سينه وارار، بگ ائوينه اولاشير. 

  تمير خان قيزينا و تورونونا قاووشونجا بير چوخ شؤلنلر وئرير. تورونونا آد قويولماسي ايچين بوتون ايل خالقيني توپلار فقط اوشاغا كيمسه بير آد تاپيب دا قوياماز. آنسيزين، هاردان گلديگي بيلينمه ين آغساققاللي بير قوجا گؤرونور، اوزون اوزون دوعالار ائدر؛ تمير خانين تورونونا سئمئتئي(Semetey) آديني وئرير. 

  سئمئتئي بويور. بابا يوردونا دؤنمك ايستر. يولا چيخاجاغي سيرادا آناسي كانيكئي: 

  -باكايا سلام سؤيله، نه سؤيلرسه سؤزونو توت، ديشينا چيخما، دئيه اويارير. 

  سئمئتئي، بابا اوجاغينا دؤنر. چاكيب خان ساغدير؛ تورونو سئمئتئيين، آناسينا ائديلن اذييتلرين آجيسيني چيخاراجاغيني، اؤج آلاجاغيني ساناراق قورخار. بو اوزدن سئمئتئيي زهيرله مگه قرار وئرير. قراريني اويقولاياجاغي سيرادا دورومو اؤيرنن سئمئتئي هم جاكيپ خاني، هم ده آبئكه و كؤبئشي اؤلدورور. 

  7) سئمئتئيين بابا اوجاغينا يئرلشديكدن سونراسيني آنلادير: 

  سئمئتئي، بابا اوجاغينا دؤنوب اؤز يوردونا يئرلشديكدن سونرا، كالموكلار اوستونه آخينلار ائتمك اوچون حاضيرليقلارا باشلار. باباسي نين، حياتدا قالان قيرخ ايگيديني چاغيريب توپلار. دئير كي: 

  - آخين ائتمه ميز گرك؛ آت سورولري و غنيمت آلماميز گرك! 

  بو سؤزدن سونرا سفره چيخار.  فقط قيرخ ايگيد، اؤز آرالاريندا توپلانيب قونوشورلار: 

  - بيزدن اؤنجه كي لر يئتميش ياشينا واردي؛ بيزدن سونراكيلر آلتميشينا اولاشدي. بيز، بو سئمئتئيين باباسينا خيدمت ائتديك، ايندي ده اوغلونا خيدمت ائده جه ييك ، قوجالديق آرتيق. سئمئتئي، بيزي بو قوجا چاغيميزدا اوجا داغ باشلاريندان آشيرماق ديلر، چاغلايانلي سولاردان گئچيرمك ديلر؛ بيزي اؤلدورمگه قصد ائتميشدير، دؤنه ليم! دئديلر. 

  سئمئتئيين بويروغونو دينله مه ديلر، گئري دؤندولر، قاچديلار. 

  سئمئتئي، باباسيندان قالما قيرخ ايگيدين آرديندان يئتيشيب اونلارا شيرين سؤز سؤيله دي، آلتدان آليب يالواردي. 

  سئمئتئي، اونجا سؤزدن سونرا باباسيندان قالما قيرخ ايگيده سؤز گئچيرمگينجه اونلاري اؤلدورور. 

  بو آرادا، آجوبگ ايله آلمامبتين بيرر اوغوللاري اولموشدور. سئمئتئي، بو اوشاقلاري اؤزونه  قارداش ائدير.  

  بيرينين آديني كانچورا(Kançura) اؤته كي نين آديني كولچورا(Külçura) قويوب اؤيله چاغيرير. 

  كانچورا ايله كولچورا دا بؤيورلر. بؤيويونجه سئمئتئيه خيدمت ائتمگه باشلارلار. بير گون گلير، سئمئتئي، كانچورا ايله كولچورايا، آكين خانين قيزي آي چورئكي(Ay Çürek) ائولنمك اوزره قاچيرماق ايسته ديگيني سؤيلر و اونلاردان بو ايش اوچون خيدمت ايستر. بونون اوچون ده آكين خانين اولكه سينه سفره چيخيلماسي گركديگيني آنلادير. دئديكلريني ائدرلر، آي چورئكي قاچيريرلار. گل گله ليم آي چورئكين بير ده نيشانليسي واردير كي كؤكچه اوغلو اومئتئي دئيه بيلينميشدير. بو كؤكچه اوغلو اومئتئي(Ümetey)، آي چورئكين قاچيريليشيني چكه بيلمز. او دا قارشيليق اولاراق سئمئتئيين سورولريني ياغمالار. بونون اوزرينه آرالاريندا بير ساواش باشلار. بيربيرلريني قارشيليقلي اولاراق ياغمالاييب دورورلار. سونوندا سئمئتئي، كؤكچه اوغلو اومئتئيه باريش تكليف ائدر. ساواشدان يورولان اومئتئي ده بونو قبول ائدر. 

  اومئتئيله ائتديگي باريشدان بيراز راحاتلايان سئمئتئي، باشقا بير سفره چيخماق اوچون حاضيرلانديغي سيرادا بير دوش گؤرور. دوشونو آروادي آي چورئكه آنلادير. آي چورئك دوشو يوروملاييب: 

  - سن بو سفره چيخما، دئير. چيخارسان باشينا بير فلاكت گله جك. 

  فقط سئمئتئي ايناتچيدير. بوش سؤزلره قولاق آساجاق توردن دئييلدير. آروادي نين دوشونو يوروملاماسينا قارشيليق: 

  - دوش دئديگين شئي آخماقليق دير!.، دئيه قارشيليق وئردي. 

  بئله دئمه سينه راغمن، دوشونون خئيره يورولماسي اوچون ده باباسي نين روحونا ان ياخشي قيسراقلاريندان بيريني قوربان ائدر. آرخاسيندان ار كيياسين(Er Kıyas) اؤلكه سينه آخين باشلار. 

  آخينين ان قيزيشميش زامانيندا آلمامبتين اوغلو كانچورا، سئمئتئيه خيانت ائدر و اونو ياخالاييب ار كيياسا گؤتورور. سئمئتئيه خيانت ائتمه ين كولچوراني دا كؤله اولاراق قوللانيرلار. 

  بو سيرادا آي چوئرك بير اوغلان  دوغموشدور. آي چورئگين بير اوغلان اوشاغي دوغوردوغونو دويان ار كيياس، اوشاغي ياشاتماق ايسته مز. اؤلدورتمگه چاليشير. اوغلونو قورتارماق ايسته ين آي چورئك ار كيياسي قورخودور: 

  - اگر سن منيم اوغلومو اؤلدوردورسن من ده سني بابام آكين خانا شيكايت ائده رم، اؤلكه ني آلت اوست ائتديرير اؤجومو آلارام، دئير. 

  ار كيياس قورخدوغو اوچون اوشاغي اؤلدورتمه ييب اؤزونه اؤولاد ائده رك يانيندا ساخلار. ائليني توپلاييب اوشاغا آد قويماق ايستر. فقط كيمسه بير آد تاپا بيلمز. آخساققاللي آي قوجا دئيرلر بير قوجا واردير، سونوندا او گلير، آي چورئكين اوغلونا سئيتئك(Seytek) آديني وئرير. 

  سئيتئك ده بؤيور، دليقانلي اولور، ايگيد اولور. كولچوراني قورويوب كؤله ليكدن قورتارير. ار كيياس اؤلدورولور. بونلاردان سونرا سئيتئك بابا يوردونا، اؤز اوجاغينا دؤنر. باباسينا خيانت  ائدن آلمامبتين اوغلو كانچورا، سئيتئكين بابا يوردونا بگ اولموشدور. اوسته ليك سئيتئكين بابا آناسي كانيكئيه قويون اوتارديب چوبانليق ائتديرميش، ايشكنجه ائتميشدير. 

  دورومو گؤروب اؤيرنن كولچورا، كانچوراني ياخالار و كانيكئي ده اونو اؤلدورور. بابا يوردونا يئرلشن سئمئتئي ايسه تاشكنددن تالاسا قدر ياييلان گئنيش اؤلكه لري يؤنتيمي آلتينا آليب اورالارين خاني اولور.


http://elchin.arzublog.com


+0 به يه ن
یاییلیب : پنجشنبه 15 اردیبهشت 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : شعر،موسيقي و ادبيات | 2 باخيش لار

اسماعيل اميرخيزي، نويسنده و از رجال انقلاب مشروطه ايران

زندگي
اسماعيل اميرخيزي، در سال ۱۲۹۴ ق در محله اميرخيز تبريز متولد شد. از آغاز نهضت مشروطه‌خواهي، به جمع آزادي‌خواهان پيوست و در انجمن ايالتي آذربايجان، به سمت نماينده شهر اردبيل شركت كرد. پس از آنكه كار بين انجمن ايالتي و شاه به جنگ انجاميد، انجمن ايالتي او را به عنوان منشي ستارخان، در ظاهر، و مستشاري او، در باطن، معين كرد. وي در دستگاه اين سردار ملي عاملي موثر بود و در بسياري از موارد ستارخان جز به اشاره او، اقدامي نمي‌كرد.



در طول مدت قيام شيخ محمد خياباني، اميرخيزي به قيام پيوست و با پيشنهاد خياباني به عضويت هيئت مديره قيام درآمد. اميرخيزي در طول مدت قيام (۱۷ فروردين ۱۲۹۹ ش الي ۲۲ شهريور ۱۲۹۹ ش) از ياران و مشاوران خياباني بود. اميرخيزي در سال ۱۳۲۶ ش به سمت بازرس عالي وزارت فرهنگ انتخاب گرديد.

وي در تيرماه ۱۳۲۸ ش بازنشسته شد و سرانجام در روز ۲۷ بهمن ماه ۱۳۴۴ ش در تهران درگذشت.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
آثار :

اميرخيزي در زمينه‌هاي ادبي و تاريخي، آثاري از خويش برجاي نهاده‌است:

1- تصيح بوستان سعدي.
2- قطعات منتخب زبان فارسي.
3- تصيح ديوان عنصري.
4- قيام آذربايجان و ستارخان.
5- تاريخ فرهنگ و ادب آذربايجان (چاپ نشده).
6- قصايد و اشعار، كه بيشتر در مجله ارمغان منتشر شده‌است.
7- مقالات كه بيشتر در مجله وحيد منتشرشده‌است.
8- قيام آذربايجان در انقلاب مشروطيت ايران



+0 به يه ن
یاییلیب : پنجشنبه 15 اردیبهشت 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : سياست و مدنيت | 0 باخيش لار

ميرزا علي‌آقا تبريزي (ثقة‌‌الاسلام دوّم)

ميرزا علي‌آقا ثقة‌‌الاسلام فرزند حاج ميرزاموسي ثقة‌‌الاسلام، در ماه رجب سال 1277 ق در تبريز ديده به جهان گشود و زير نظر و مراقبت پدر به تحصيل علوم شرعي و مشي در طريقه روحانيت كوشيد. پس از آنكه علوم مقدماتي فارسي وعربي را آموخت، ازدواج نموده به سال 1300 ق با همسر خود به عتبات عاليات رهسپار شد و در حوزه درس شيخ محمد‌حسين فاضل اردكاني و شيخ زين‌العابدين مازندراني به تكميل معارف اسلامي پرداخت تا به مقام اجتهاد نايل گشت و پس از هشت سال، در سال 1308 ق به تبريز بازگشت. ثقة‌‌الاسلام چون در اثر مطالعه روزنامه‌هاي مهم عربي، اطلاعاتي از نظامات جديد اجتماعي به هم رسانيده و روحاني روشنفكري بود، در مساجد تبريز بر منبر مي‌رفت و با نطق و موعظه، در هدايت افكار مي‌كوشيد.


در ماه رمضان 1319 ق. ميرزا يوسف ثقة‌‌الاسلام درگذشت و از طرف مظفرالدين شاه به پيشنهاد وليعهد (محمد‌علي ميرزا) لقب ثقة‌‌الاسلام به ميرزا‌علي آقا داده شد و وي بر مسند حكومت روحاني نشست و رياست فرقه شيخيه را در تبريز عهده‌دار گشت. 1
ثقة‌‌الاسلام پس از آغاز مشروطه‌خواهي، در صف حاميان آن درآمد. وي مردم را به آثار حيات بخش حكومت ملي آشنانموده و اساس حكومت مشروطه را با فلسفه و مفهوم حكومت در اسلام تطبيق مي‌داد و در همان حال، مردم را از تندروي و افراط بر حذر داشته و پيوسته مجاهدان آذربايجان را به ‌آرامش و ملايمت دعوت مي‌كرد. 2

اشغال آذربايجان توسط قواي روس
در دوران استبداد صغير محمد‌عليشاهي، عين‌الدوله به عنوان والي آذربايجان به تبريز رفت اما در مواجهه با آزاديخواهان تبريز، مجبور شد به باسمنج (روستاي بزرگي در نزديكي تبريز) بازگردد. او تبريز را در محاصره گرفت و در نتيجه شهر دچار قحطي شد. جنگهاي خونين ميان قواي دولتي و آزاديخواهان تبريزي روي داد. در طي يكي از اين نبردها، «باسكرويل» معلم آمريكايي مقيم تبريز كه به آزاديخواهان پيوسته بود، كشته شد. عاقبت، دو كنسول روسيه و انگلستان، به بهانه حفظ جان اتباع خارجي و نيز رفع محاصره و قحطي، متفق گشتند كه ارتش روس به سوي تبريز حركت نمايد. آنان ادعا مي‌كردند ورود ارتش تزاري براي اعاده امنيت و تأمين آسايش اهالي بوده و پس از انجام اين وظيفه، به روسيه مراجعت خواهد كرد. ثقة‌‌الاسلام با ابراز نگراني از اين حوادث، شديداً با حضور قواي روسيه در ايران مخالف بود؛ چنانكه مي‌گفت: «راضي هستم مرا در سيبري به شكستن سنگ چخماق وادار نمايند، اما بيرق روس در اين مملكت نباشد.» 3 وي با اقدام به تماسهاي مكرر با عين‌الدوله، تلگرافهاي مفصلي به محمد‌عليشاه مخابره كرد و نزديكي خطر را گوشزد نموده و افتتاح مجلس و اعاده رژيم مشروطه را خواستار گرديد. شاه سعدالدوله (رئيس‌الوزرا) را مأمور مذاكره با وزاري مختار روسيه و انگلستان نمود تا از ورود قشون روس به تبريز جلوگيري شود، و نيز از انجمن آذربايجان درخواست كرد راه را براي ورود عين‌ الدوله به شهر باز كنند تا امنيت برقرار گردد. اما نه سفارتين روس و انگليس و نه انجمن، هيچ كدام به پيشنهاد شاه روي موافق نشان ندادند و در نتيجه راه ورود سپاه روس به شهر تبريز گشوده شد.
قشون چندهزار نفري روسيه در سال 1327 ق وارد آذربايجان شده، تبريز را اشغال نمودند و ژنرال استارسلسكي (فرمانده ارتش روس) طي انتشار اعلاميه‌اي، از مجاهدان خواست فوراً اسلحه را به زمين گذارند. سپاهيان روس سنگرهاي داخلي شهر را تخريب مي‌كردند و «باغشمال» را مركز ستاد خود قرار داده بودند. ستارخان و باقرخان و گروهي ديگر از مجاهدان، به شهبندرخانه عثماني پناهنده شدند. 4
در اين ايام پرمحنت ثقة‌‌الاسلام مرجع رفع مشكلات و تيره‌روزيهاي مردم بود. وي در برابر تعديات قواي روس، آرام نگرفت. از جمله در برابرتبعيد شيخ‌علي اصغر ليل‌آبادي و تخريب خانه يوسف مجاهد ( از طرف سپاهيان روس) و بعضي تعديات ديگر،‌ از ميللر (كنسول رسول) استيضاح نموده و چون پاسخ قانع كننده دريافت نكرد، از تعديات سپاهيان تزاري به نيكلاي دوم تزار روسيه شكايت نمود. چند تلگراف مخابره كرد و توسط صمد‌خان ممتازالسلطنه (وزير مختار ايران در فرانسه)، شكايت خود را در روزنامه‌هاي پاريس منعكس ساخت. 5
در موردي ديگر نيز، يكي از سربازان روس به دست مرحوم ثقة‌‌الاسلام مسلمان شده در منزل وي پنهان گرديد. قضيه فاش شد و بلايف (عضو نظامي كنسولگري روسيه) با عده‌اي سالدات (نظامي) وارد منزل ثقة‌‌الاسلام گشتند. اما سرباز مذكور از در ديگري فرار نمود. باز ثقة‌‌السلام تلگراف شكايت به امپراتور نموده و در نتيجه، بلايف مجبور شد از مرحوم ثقة‌‌الاسلام عذرخواهي كند. 6

اولتيماتوم روسيه به ايران
سال 1329 ق، سال سياهي براي ملت ايران محسوب مي‌شود. مدتي قبل، حكومت مشروطه جهت نظم دادن به امور ماليه ايران، مستر مورگان شوستر امريكايي را استخدام نموده بود و او نيز با دقت به انجام وظيفه مي‌پرداخت. اقدامات شوستر ضربه مهمي بر منافع نامشروع انگليس و روس در ايران وارد مي‌كرد؛ 7 لذا دولت روس در واكنشي شديد، با همراهي و حتي تحريك انگلستان، 8 ضمن اولتيماتومي به دولت ايران، اخراج مستشاران امريكايي و از جمله شوستر را خواستار شد و تهديد نمود اگر ظرف چهل وهشت ساعت درخواستهايش عملي نگردد، قواي روس به طرف تهران پيشروي خواهند نمود. در حقيقت، قصد اصلي روسها از اولتيماتوم، به دست آوردن بهانه‌اي بود كه قشونشان نقاط شمالي ايران را اشغال و تصرف نمايند.
در مقابله با تهديد روسيه، مجلس تحت تأثير نطق مهيج يكي از علماي انقلابي، اولتيماتوم را رد نمود. 10 در نتيجه، قواي تازه‌نفس روسي به طرف آذربايجان و تهران حركت نمودند. دولت وقت، بنا به مصلحت، مجلس را منحل و اولتيماتوم را قبول نموده و از روسها عذرخواهي كرد. اين چنين پيشروي قواي روس متوقف گشت. 11
مبارزه ثقة‌‌الاسلام عليه مظالم روسها
همزمان با اين وقايع، سربازان تزار (كه ‌آذربايجان را منطقه نفوذ روسيه مي‌دانست) در تبريز شروع به آزار و اذيت مردم نمودند، به نواميس مردم دست‌درازي كرده و حتي از كشتن زن و بچه دريغ نمي‌كردند. 12 عاقبت كاسه صبر مردم لبريز گرديده، ثقة‌‌الاسلام در برابر اين ددمنشيها، به كنسول روسيه شديداً اعراض نمود ولي كنسول، ترتيب اثري به اعتراض وي نداد. در مقابل، امير حشمت( مسئول نظميه شهر) از ثقة‌‌الاسلام اجازه و فتواي شرعي مبني بر مقابله با قواي متجاوز روس گرفته، به كمك قواي خود و مجاهدين به مقابله برخاست. از صبح اول محرم 1329 ق سربازان روس با مقاومت شديد روبرو شدند و در نتيجه، جمعي از روسها كشته و مجروح گشتند.هزار نفر از مجاهدين در ارك (محل مصلاي كنوني) موضع گرفته و در مقابل چهار هزار قشون روسي مجهز به توپ ايستادگي مي‌كردند. 13 اين زد و خورد چهار روز طول كشيد و روسها با بر جاي گذاشتن هشتصدو پنجاه نفر كشته، از شهر بيرون رانده شدند. البته از جانب مجاهدين نيز افراد زيادي كشته و زخمي شده بودند. 14
ثقة‌‌الاسلام براي جلوگيري از قتل نفوس و ايجاد امنيت، به تلاش برخاسته و چندبار با كنسول روس و انگليس مذاكره نمود. قرار بر اين شد كه مجاهدين اسلحه را بر زمين گذارند يا از شهر بيرون روند. چون اين شروط اجرا شد، روسها با اقدام به نيرنگ، قواي تازه‌نفسي را كه در راه داشتند، وارد شهر كرده و شهر را به توپ بستند! ثقة‌‌الاسلام به ديدار كنسول روس شتافت اما كنسول با وي با خشونت و بي‌اعتنايي برخورد نمود. وقتي ثقة‌‌الاسلام بازگشت، به مردم گفت روسها خيال كشتار در شهر دارند. بهتر است شبانه شهر را ترك كرده و خود را به جاي امني برسانيد. مردم گفتند: شما خودتان چه خواهيد كرد؟ جواب داد: «من كار خود را به خدا باز مي‌گذارم.»15
وحشت و اضطراب عجيبي بر شهر حكمفرما شد و سران قوم و مجاهدان، هر كدام كه مي‌توانستند، از شهر بيرون رفتند. از طرف حكومت روسيه، به فرماندهان نظامي و كنسولهاي روس در شهرهاي تبريز، رشت، انزلي و مشهد اختيارات تام داده شد كه مقصرين اغتشاش عليه روسها را دستگير و مطابق قوانين نظامي روسيه مجازات كرده و مراكز مقاومت را ويران سازند. 16

محرم سال 1329 در تبريز
در روز هفتم محرم، ثقة‌‌الاسلام توسط يكي از نزديكان اطلاع يافت كه روسها درصدد دستگيري او هستند. از آن مرحوم خواسته شد جهت حفظ جان، به شهبندر خانه عثماني پناهنده شود اما وي با امتناع از پذيرش اين پيشنهاد، گفت: «هنگامي كه در زمان شكست عباس‌ميرزا، آقا ميرفتاح جلو افتاده، شهر تبريز را به دست روس سپرد [تا قتل و خونريزي نشود]، از آن زمان صد سال مي‌گذرد و هميشه آقا ميرفتاح به بدي ياد مي‌شود. شما چگونه خرسندي مي‌دهيد كه در اين آخر زندگي،‌از ترس مرگ خود را به پناهگاهي كشم و ديگران را در دست دشمن گذارم.» 17
عصر روز نهم محرم، ثقة‌‌الاسلام به خانه يكي از دوستانش مي‌رفت كه معاون كنسولگري روس سوار بر درشكه كنسولگري جلو او ايستاده و جهت شركت در جلسه كنسولگري كه قرار بود راجع به امنيت شهر در آن گفت و گو شود، از ثقة‌‌الاسلام دعوت نمود و آن مرحوم همراه وي رفت. كنسول روس در برخورد با ثقة‌‌الاسلام خشمگينانه او را به تحريك مجاهدين عليه روسها متهم نمود اما ثقة‌‌الاسلام تقصير را متوجه روسها ساخت. ميللر (كنسول روس) ورقه‌اي را به ثقة‌‌الاسلام نشان داده، تكليف نمود كه براي نجات جان خود زير آن را امضا نمايد. مفاد نوشته چنين بود: «نخست مجاهدان تبريز به روي ارتش تزاري اسلحه گشوده، جنگ آغاز كردند و روسها براي حفظ جان اتباع خود ناچار به جنگ و تصرف تبريز گشتند!» مقصود ميللر اين بود كه مجوزي براي اقدامات نظامي و تصرف آذربايجان تحصيل كند. اما مرحوم ثقة‌‌الاسلام با امتناع از اين خواسته او، گفت: «اين شهادت، خلاف واقع است و مسلمان شهادت خلاف واقع نمي‌دهد.» 18
پس از گفت‌وگوهايي، ميللر راضي شد ثقة‌‌الاسلام گواهي كند كه «تا وقتي دولت ايران قادر به حفظ امنيت آذربايجان نيست، توقف ارتش تزاري در تبريز ضرورت دارد.» اما باز هم ثقة‌‌الاسلام با امتناع از امضاء، جواب داد: «شما آذربايجان را تخليه كنيد، من قول مي‌دهم امنيت كامل در اينجا برقرار شود.»
ميللر عصباني شده، دستور داد ثقة‌‌الاسلام را زنداني كنند. روز بعد (روز عاشورا) او را به دادگاه نظامي ـ كه چند افسر روس قاضي آن بودندـ برده و از او خواستند يكي از دو نوشته‌اي‌را كه كنسول گفته بود، امضا نمايد و از اعدام نجات يابد. اما ثقة‌‌الاسلام همچنان امتناع مي‌نمود. اتهام آن روحاني وارسته، تحريك مردم بر ضد قشون تزاري و فتواي جهادي بود كه براي امير حشمت نوشته بود. ثقة‌‌الاسلام دادگاه را صالح نديد و از دادن هرگونه پاسخ به سؤالات آنان خودداري كرد. عاقبت، حكم اعدامش صادر شد. البته او خود، از همان آغاز مبارزه با روسها، در نوشته‌اي به مشكوة‌الملك، اين حكم را پيش‌بيني كرده بود.
منصور دار عشقم و دانم كه عاقبت
بر پاي دار مي‌كشد اين پايداريم19
روز دهم محرم، مردم گرفتار و وحشتزده تبريز، روي ايمان و علايق مذهبي مشغول انجام مراسم عزاداري حضرت سيد‌الشهداء (ع) بودند و گروهي بر آن شدند كه به سربازخانه محل توقف ثقة‌‌الاسلام حمله نموده، وي و ديگر آزاديخواهان را آزاد نمايند. به همين احتمال، روسها از نيمه شب ششصد سالدات مسلح در اطراف سربازخانه متمركز ساختند.
روز عاشورا، اول صبح، در سربازخانه چوبه‌دار دسته‌جمعي برپا شد و بعد‌از ظهر آن روز خونين نه نفر دستگيرشدگان را از باغشمال به سربازخانه آوردند تا به دار كشيدن آنها، صداي آزاديخواهي مردم تبريز را خاموش كند.
مرحوم ثقة‌‌الاسلام ديگر ياران را دلداري مي‌داد و مي‌گفت: «رنج ما دو دقيقه بيش نيست، پس از آن به يكبار خوش و آسوده خواهيم بود. ما را چه بهتر كه در چنين روزي به دست دشمنان دين كشته شويم.» 20
ثقة‌‌الاسلام مشغول نماز شد. چون نماز خود را به اتمام رساند، با پاي خويش بالاي چهارپايه رفت. دژخيمان طناب را به گردنش انداختند و بالا كشيدند. پس از چند لحظه، زندگي پر افتخار آن عالم جليل‌‌القدر و روحاني آزاده خاتمه پذيرفت و چنين بود كه برگ خونين ديگري بر تاريخ ايثارگريهاي آذربايجان افزوده گشت. اما چند سال نگذشت كه آه‌سوزان و خون به ناحق ريخته شده مظلومان، سراسر روسيه را آتش زد و آن آتش، حتي خانواده تزار را سوزاند و امپراتوري بزرگ روسيه را درنورديد.
جنازه مطهر آن روحاني وارسته در گورستان مقبره‌الشعراي تبريز به خاك سپرده شد. هم‌اكنون وسايل شخصي ثقة‌‌الاسلام در موزه مشروطيت تبريز نگهداري مي‌شود.



+0 به يه ن
یاییلیب : پنجشنبه 15 اردیبهشت 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : سياست و مدنيت | 0 باخيش لار

باقر خان سالار ملّي
او قبل از مشروطيت بنّا بود. پس از مشروطيت مجاهد شد. رياست مجاهدين محله خيابان (خيابان يكي از محلات قديمي تبريز است مشتمل بر بخش‌هاي واقع در جنوب رودخانه آجي در شرق شهر كه تا جنوب شرقي نيز ميرسيد)، تبريز به دست او افتاد. پس از به توپ بستن مجلس، به دستور انجمن ايالتي مانند ستارخان دست به اسلحه برد و با قشون دولتي كه تبريز را در محاصره داشت جنگ كرد. امّا پس از اوّلين شكست كه از قشون دولتي خورد، سست شده در صدد تسليم برآمد. تا كار ستّارخان كه در اميرخيز، محله ديگر تبريز، با دولتيان جنگ مي‌كرد قوت گرفت، وي نيز سستي را از خود دور ساخته بار ديگر به جنگ با قشون دولتي پرداخت. در اثر همكاري او با ستّارخان كار مشروطه‌طلبان پيشرفت كرد و تبريز از فشار محاصره راحت شد. انجمن ايالتي تبريز باقرخان را به لقب سالار ملي ملقب ساخت، و از او تقدير كرد و آوازه اشتهارش در سراسر ايران پيچيد.


چنانكه در تواريخ مشروطيت نوشته‌اند، در اثر مجاهدت ستّارخان و باقرخان مشروطيّت نجات يافت. اما خود تبريز ديري نگذشت كه به دست قشون روس افتاد. سالار ملي و سردار ملي در تبريز نماندند و به تهران حركت كردند. يك استقبال شاهانه از اين دو مجاهد شجاع از طرف دولت مشروطه به عمل آمد.
باقرخان در تهران منزوي ميزيست تا قضيه مهاجرت پيش آمد. او ديگر در تهران درنگ نكرد و دنبال مهاجرين رفت. شبي در نزديكي قصر شيرين عده‌اي از اكراد بر سر او و رفقايش ريختند و سرشان را بريدند. (مرگ باقرخان به همراه هجده نفر از ياران و همراهانش در محرم ۱۳۳۵ قمري / آبان ۱۲۹۵ خورشيدي به دست يكي از اشرار معروف اكراد قصرشيرين به نام محمد امين طالباني به قصد تصاحب اسب و وسائل مهمانان خود، صورت گرفت.)
باقرخان بر خلاف ستّارخان كه شيخي بود، از متشرعه بود. از علماي مخالف مشروطيت كه متشرعه بودند جانبداري مي‌كرد و به آنها احترام مي‌گذاشت. با ستارخان رقابت داشت و مي‌گفت: مرد آن نيست كه در اميرخيز جنگ كند. مرد منم كه در ساري‌داغ با قشون دولتي جنگ كرده‌ام. (علي رغم اين سخن اين دو بزرگوار دو بازوي قوي و شكست ناپذير انقلاب مشروطيت بودند)
در هر حال سالار ملّي مردي جسور و ساده بود. حق بزرگي به گردن مشروطيت ايران دارد. او و ستارخان براي مشروطيت با قواي دولتي به جنگ برخواستند و موفق شدند. اين دو نفر از توده برخاسته بودند، در سخت ترين ايام با اتكاء به توده تبريز با شاه مستبد مبارزه كرده بودند؛ يك حركت و نهضت ملي را رهبري كرده بودند، مسلمان بودند و به مشروطيت ايمان داشتند. اين بود كه به آساني قهرمان ملت شناخته شدند.
دمكراتهاي آذربايجان كه نهضت خود را در دنباله نهضت مشروطيت و مكمل آن و خود را وارث سنن مجاهدين آن دوره مي‌دانستند، مجسمه باقر خان را در ميدان شهرداري تبريز تصب كردند. در ۲۴ آذر ماه ۱۳۲۵ پس از سقوط پيشه‌وري مردم تحت تأثير احساسات آن مجسمه را كه اثر دمكرات‌ها بود برانداختند. از اين عمل معلوم مي‌شود كه نهضت پيشه وري چقدر به ضرر مشروطيت و آزادي و اين قبيل معاني بوده‌است.
داماد باقر خان سرتيپ هاشمي است كه فرمانده قواي دولتي مأمور آذربايجان بود كه در طي جنگي مختصر قواي دمكرات‌ها را در قافلانكوه مغلوب كرد و در ميدان جنگ به درجه سرتيپي نايل آمد.



+0 به يه ن
یاییلیب : پنجشنبه 15 اردیبهشت 1390 | یازار : صاديق صاديقي | بؤلوم : سياست و مدنيت | 0 باخيش لار

ستار خان سردار ملّي

ستار قره‌داغي سومين پسر حاج حسن قره داغي در سال ۱۲۸۵ق (۱۸۶۸ ميلادي) به دنيا آمد. او از اهالي قره‌داغ آذربايجان بود كه در مقابل قشون عظيم محمد علي شاه پس از به توپ بستن مجلس شوراي ملي و تعطيلي آن كه براي طرد و دستگير كردن مشروطه خواهان تبريز به آذربايجان گسيل شده بود ايستادگي كرد و بناي مقاومت گذارد. وي مردم را بر ضد اردوي دولتي فرا خواند و خود رهبري آن را بر عهده گرفت و به همراه ساير مجاهدين و باقرخان سالار ملي مدت يك سال در برابر قواي دولتي ايستادگي كرد و نگذاشت شهر تبريز به دست طرفداران محمد علي شاه بيفتد. اختلاف او با شاهان قاجار و اعتراض به ظلم و ستم آنان، به زمان كودكي اش بر مي‌گشت. او و دو برادر بزرگ‌ترش اسماعيل و غفار از كودكي علاقه وافري به تيراندازي و اسب سواري داشتند، اما اسماعيل فرزند ارشد خانواده در اين امر پيشي گرفته بود و شب و روزش به اسب تازي، تيراندازي و نشست و برخاست با خوانين و بزرگان سپري مي‌شد، سرانجام او در پي اعتراض به حاكم وقت دستگير و محكوم به اعدام شد. اين امر كينه‌اي در دل ستار ايجاد كرد و نسبت به ظلم درباريان و حكام قاجاري خشمگين شد.


جواني
ستار در جواني به جرگه لوطيان (جوانمردان، يا اهل فتوت) محله اميرخيز تبريز درآمد و در همين باب در حالي كه به دفاع از حقوق طبقات زحمتكش بر مي‌خاست با مأمورين محمدعلي شاه درافتاد و به ناچار از شهر گريخت و مدتي به راهزني مشغول شد، اما از ثروتمندان مي‌گرفت و به فقرا مي‌داد. سپس با ميانجيگري پاره‌اي از بزرگان به شهر آمد و چون در جواني به درستي و امانتداري در تبريز شهرت داشت به همين دليل مالكان حفاظت از املاك خود را به او مي‌سپردند. او هيچ گاه درس نخواند و سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما هوش آميخته به شجاعتش و مهارت در فنون جنگي و اعتقادات مذهبي و وطن دوستي اش، او را در صف فرهيختگان عصر قرار مي‌داد.


مقاومت
او در مدت يازده ماه از ۲۰ جمادي الاول ۱۳۲۶ق تا هشتم ربيع الثاني ۱۳۲۷ق رهبري ِ مجاهدين تبريز و ارامنه و قفقازي‌ها را بر عهده داشت و مقاومت شديد و طاقت فرساي اهالي تبريز در مقابل سي و پنج الي چهل هزار نفر قشون دولتي، با راهنمايي و رهبريت او انجام گرفت، به طوري كه شهرت او به خارج از مرزهاي كشور رسيد و در غالب جرايد اروپايي و امريكايي هر روز نام او با خط درشت ذكر مي‌شد و درباره مقاومت‌هاي سرسختانه وي مطالبي انتشار مي‌يافت.
در اواخر كارِ محاصره تبريز قواي روسيه با موافقت دولت انگليس به سوي تبريز آمد و راه جلفا را باز كرد. قواي دولتي با ديدن قواي روس به تهران بازگشت و محاصره تبريز پايان گرفت، اما ستارخان حاضر به اطاعت از دولت روس نشد و در اواخر جمادي الثاني ۱۳۲۷ق (اواخر ماه مه ۱۹۰۹م) به ناچار با همراهانش به قنسول خانه عثماني در تبريز پناهنده شد. در منابع ذكر شده‌است كه ستارخان به كنسول روس (پاختيانوف) كه مي‌خواست بيرقي از كنسول خانه خود به سر در خانه ستارخان زند و او را در زينهار دولت روس قرار دهد گفت: «ژنرال كنسول، من مي‌خواهم كه هفت دولت به زير بيرق دولت ايران بيايند. من زير بيرق بيگانه نمي‌روم.»
پس از عقب نشيني قواي روس مردم شهر به رهبري ستارخان در برابر حاكم مستبد تبريز رحيم خان قد علم كردند و او را از شهر بيرون راندند، اما اندكي بعد ستارخان در زير فشار دولت روس، دعوت تلگرافيِ آخوند ملامحمدكاظم خراساني و جمعي از مليّون را پذيرفت و با لقب سردار ملي به سوي تهران حركت كرد. در اين سفر باقرخان سالار ملي نيز همراه او بود.
هدف دولت مشروطه از اين اقدام كه به بهانه تجليل از ستارخان و باقرخان صورت گرفته بود در واقع كنترل آذربايجان و خلع سلاح مجاهدين تبريز بود. روز شنبه ۷ ربيع الاول سال ۱۳۲۸ق در شب عيد نوروز، جمعيت زيادي از مردم و رجال شهر از جمله يپرم خان ارمني براي وداع با ستارخان و باقرخان جمع شدند و آنان درميان هلهله جمعيت از منزل خود بيرون آمدند و به سوي تهران حركت كردند. در بين راه نيز در شهرهاي ميانه، زنجان، قزوين و كرج استقبال باشكوهي از اين دو مجاهد راستين آزادي به عمل آمد و هنگام ورود به تهران نيمي از شهر براي استقبال به مهرآباد شتافتند و در طول مسير چادرهاي پذيرايي آراسته با انواع تزيينات، و طاق نصرت‌هاي زيبا و قالي‌هاي گران قيمت و چلچراغ‌هاي رنگارنگ گستردند. در سرتاسر خيابان‌هاي ورودي شهر، تابلوهاي زنده باد ستارخان و زنده باد باقرخان مشاهده مي‌شد. تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود. ستارخان پس از صرف ناهار مفصلي كه در چادر آذربايجاني‌هاي مقيم تهران تدارك ديده شده بود به سوي محلي كه براي اقامتش در منزل صاحب اختيار (محلي در خيابان سعدي كنوني) در نظر گرفته بودند رفت. او مدت يك ماه مهمان دولت بود، اما به دليل وجود سربازان و كمي جا دولت، محل باغ اتابك (محل فعلي سفارت روسيه) را به اسكان ستارخان و يارانش و محل عشرت آباد را به باقرخان و يارانش اختصاص داد. پس از چند روزي كه نيروهاي هر دو طرف در محل‌هاي تعيين شده اسكان يافتند مجلس طرحي را تصويب نمود كه به موجب آن تمامي مجاهدين و مبارزين غيرنظامي از جمله افراد ستارخان و خود او مي‌بايست سلاح‌هاي خود را تحويل دهند. اين تصميم به دليل بروز حوادث ناگوار و ترور مرحوم سيد عبدالله بهبهاني و ميرزاعلي محمدخان تربيت از سران مشروطه گرفته شده بود.، اما ياران ستارخان از پذيرفتن اين امر خودداري كردند. به تدريج مجاهدين ديگري كه با اين طرح مخالف بودند به ستارخان و يارانش پيوستند و اين امر موجب هراس دولت مركزي شد. سردار اسعد به ستارخان پيغام داد كه «به سوگندي كه در مجلس خورديد وفادار باشيد و از عواقب وخيم عدم خلع سلاح عمومي بپرهيزيد.»، اما باز ياران ستارخان راضي به تحويل سلاح نشدند.
شهادت
بعدازظهر اول شعبان ۱۳۲۸ق قواي دولتي، كه جمعاً سه هزار نفر مي‌شدند به فرماندهي يپرم خان، يار قديمي ستارخان در تبريز و رئيس نظميه وقت باغ اتابك را محاصره كردند و پس از چندبار پيغام، هجوم نظاميان به باغ صورت گرفت و جنگ بين قواي دولتي و مجاهدين آغاز گشت. در اين جنگ قواي دولتي از چند عراده توپ و پانصد مسلسل شصت تير استفاده كردند و به فاصله ۴ ساعت ۳۰۰ نفر از افراد حاضر در باغ كشته شدند. ستارخان راه پشت بام را در پيش گرفت، اما در مسير پله‌ها در يكي از راهروهاي عمارت تيري به پايش اصابت كرد و مجروح شد و قادر به حركت نبود. اندكي بعد قواي دولتي او را دستگير كردند و به منزل صحصام السلطنه بردند و خود و اتباعش ناچار به خلع سلاح شدند (۳۰ رجب ۱۳۲۸ق).
بعد از اين وقايع، ستارخان خانه نشين شد و پزشكان حاذق براي مداواي پاي او تمام تلاش خود را كردند، اما معالجات به جايي نرسيد و در تاريخ ۲۸ ذي الحجه ۱۳۳۲هـ. ق (۲۵ آبان ۱۲۹۳ش/ ۱۶ نوامبر ۱۹۱۴م) در تهران دار فاني را وداع گفت و در باغ طوطي در


جوار بقعه حضرت عبدالعظيم حسني در شهرري درحالي كه هزاران هزار تهراني با چشماني گريان جنازه او را تشييع مي‌كردند به خاك سپرده شد. او هنگام شهادت حدود ۵۳ سال داشت.



یارپاق لار : 1 .. 6 7 8 9 10 .. 14


Powerd By : ARZUBLOG.COM Theme Designer : Blogskin.ir